سرخیوسلغتنامه دهخداسرخیوس . [ س َ ] (یونانی ، اِ) به لغت یونانی دوایی است که آن را شیطرج خوانند. گویند هرکه را دندان درد کند آن را برکف دست مخالف گیرد و بر شیب روی نهد درد ساکن گردد.(برهان ) (آنندراج ). رجوع به سرخنیوس و شیطرج شود.
سرخوشلغتنامه دهخداسرخوش . [ س َ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) کنایه از کسی است که از شراب و سامان و اسباب و حسن خوب و خوشدل باشد. (برهان ). مست و خوشحال . (انجمن آرا) (آنندراج ). کسی که از نشأه ٔ شراب خوشحال باشد و کسی که مستی اوبه اعتدال باشد. و در سراج نوشته ک
شاه ترهفرهنگ فارسی عمیدگیاهی خودرو با گلهایش ریز خوشهای قرمزرنگ که مصرف دارویی دارد؛ سرخیوس؛ خامشه.
شیترهلغتنامه دهخداشیتره . [ ش َ ت َ رَ / رِ ] (اِ) دوایی است که آنرا بیونانی سرخیوس و لبذیون خوانند، و معرب آن شیطرج است و به عربی مسواک الراعی خوانند. (برهان ). شیترک . شاهتره . شیطرج . رجوع به شاهتره و شیطرج شود.