سرسرهلغتنامه دهخداسرسره . [ س ُ س ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) جای بازی و لیز خوردن از برف . سراشیبی که در آن توان به سریدن به زیر رفت . (یادداشت مؤلف ).
سرسرهفرهنگ فارسی عمید۱. نوعی وسیلۀ بازی کودکان دارای پلکان و یک سطح صاف شیبدار.۲. جای لیز و سراشیب؛ جای سُر خوردن.
شرشرهلغتنامه دهخداشرشره . [ ش ُ ش ُ رَ / رِ ] (اِ) آب شرشر. آب شرشره . آبشار کوچک و کم آب یا جایی است که رشته ٔ باریکی از آب از فاصله ٔ نسبةً زیاد به پایین ریزد خواه در هنگام ریزش از روی سنگ و بستری سراشیب و تقریباًعمودی سرازیر شود، یا این فاصله را در میان فضا
شرشرةلغتنامه دهخداشرشرة. [ ش َ ش َ رَ ](ع مص ) خوردن چاروا گیاه را. (منتهی الارب ). خوردن ماشیه نبات را. (از اقرب الموارد). || کفانیدن و پاره کردن چیزی را. (منتهی الارب ). شکافتن و پاره کردن چیزی . (از اقرب الموارد). || شرشراشی ٔ؛ گزید آن را پشه . || شکستن چیزی را. (از منتهی الارب ). گزیدن و ت
شرشرةلغتنامه دهخداشرشرة. [ ش َ ش َ رَ] (ع اِ) یکی شَرشَر. (اقرب الموارد). رجوع به شرشرشود. || (اِخ ) نام مردی . (منتهی الارب ).
شرشرةلغتنامه دهخداشرشرة. [ ش ِ ش ِ رَ ] (ع اِ) یکی شِرشِر. (از اقرب الموارد). گیاهی است . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به شرشر شود. || پاره ای از هر چیزی . ج ، شَراشَر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
سرسره بازیلغتنامه دهخداسرسره بازی . [ س ُ س ُ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) بازی کردن با سرسره . لغزیدن بر روی یخ و برف .
نوده سرسرهلغتنامه دهخدانوده سرسره . [ ن َ دِ هَِ س ُ س ُ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کراب بخش حومه ٔ شهرستان سبزوار، در 36 هزارگزی شمال غربی سبزوار بر سر راه سبزوار به نقاب در دامنه ٔ سردسیری واقع است و 729 تن سکنه دارد. آبش از چ
سرسرۀ حوضچهدارslip dockواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سرسرۀ ریلی ویژۀ حوضچه که تغییرات جزرومد بر آن تأثیری ندارد و شناور پس از بالاکشیدهشدن از آن در درون حوضچه قرار میگیرد
سرسرۀ ریلیmarine railway, slipway 2, patent slipواژههای مصوب فرهنگستانسطحی شیبدار در ساحل رودخانه یا بندر که بر روی آن ریل نصب میشود و شناور پس از قرار گرفتن بر روی پایههایی بر روی این ریل به بالا یا به پایین حرکت داده میشود
سرسره بازیلغتنامه دهخداسرسره بازی . [ س ُ س ُ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) بازی کردن با سرسره . لغزیدن بر روی یخ و برف .
نوده سرسرهلغتنامه دهخدانوده سرسره . [ ن َ دِ هَِ س ُ س ُ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کراب بخش حومه ٔ شهرستان سبزوار، در 36 هزارگزی شمال غربی سبزوار بر سر راه سبزوار به نقاب در دامنه ٔ سردسیری واقع است و 729 تن سکنه دارد. آبش از چ