سرفیدنلغتنامه دهخداسرفیدن . [ س ُ دَ ] (مص ) سرفه کردن یعنی آواز گلو که عرب آن را سعال خوانند. (آنندراج ).سعال . (منتهی الارب ). سلفیدن . (زمخشری ) : ریختند از سر حمدان به تو در چندان ماست که بسرفی ز گلوی تو زند بوی پنیر. سوزنی .|| د
خفیدنلغتنامه دهخداخفیدن . [ خ ُ دَ ] (مص ) سرفه کردن . (ناظم الاطباء). سرفیدن . (یادداشت بخطمؤلف ): انقحاب ؛ خفیدن یعنی سرفیدن . (مجمل اللغة).
نحابلغتنامه دهخدانحاب . [ ن ُ ] (ع مص ) سرفیدن یا سرفیدن شتر. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). سرفه ٔ اشتر. (مهذب الاسما) (از اقرب الموارد). نحب . رجوع به نحب شود.
حفیدنلغتنامه دهخداحفیدن . [ ح ُ دَ ] (مص ) سرفه کردن . سرفیدن . سعال . نحنحه . (یادداشت مرحوم دهخدا).