شرپلالغتنامه دهخداشرپلا. [ ش ِ پ ِل ْ لا ] (اِ صوت ) در تداول عامه شرپلاه . شرپلاه راه انداختن . شرپلهی راه انداختن . (یادداشت مؤلف ). زدن و کوفتن افراد. حمله بردن به گروهی یا زدن از چپ به راست آنان را.
شیرپلالغتنامه دهخداشیرپلا. [ پ َ ] (اِخ ) محلی در دامنه ٔ توچال مشرف بر تهران در شمال پس قلعه که آنجا را به مناسبت وجود آبشار دوشاخه ، آبشار دوقلو نیز گویند. دراین محل امروزه پایگاهی برای استراحت کوهنوردان و کسانی که به قله ٔ توچال صعود می کنند ایجاد کرده اند.
سرلالغتنامه دهخداسرلا. [ س ِ رِل ْ لا ] (اِ) زالزالک وحشی . سرخ میوه . رجوع به ولیک شود. (یادداشت مؤلف ).
سرچلیپای سکانrudder crossheadواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای فلزی که تقریباً بهصورت عرضی به سر محور سکان متصل میشود و اتصالات سکانافزار به آن وصل میشود
تحيةدیکشنری عربی به فارسیاحترام , درود , سلا م , سلا م کننده , احترام کننده , تبريک , تبريکات , تهنيت , تعارف , سلا م اول نامه , احترام نظامي , سرلا م کردن , سلا م دادن , تهنيت گفتن
سرلالغتنامه دهخداسرلا. [ س ِ رِل ْ لا ] (اِ) زالزالک وحشی . سرخ میوه . رجوع به ولیک شود. (یادداشت مؤلف ).
سرلالغتنامه دهخداسرلا. [ س ِ رِل ْ لا ] (اِ) زالزالک وحشی . سرخ میوه . رجوع به ولیک شود. (یادداشت مؤلف ).