شروفلغتنامه دهخداشروف . [ ش َرْ رو ] (اِ) به معنی زنبر و آن تخته ای باشد که بر هر دو سر آن دسته ای از چوب تعبیه کنندو بر آن گل و خاک کشند. || در شرفنامه به معنی منقل آمده است . (از آنندراج ) (غیاث اللغات ).
شروفلغتنامه دهخداشروف . [ ش ُ ] (ع مص ) کلانسال گردیدن ماده شتر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). پیر شدن شتر. (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ).
صروفلغتنامه دهخداصروف . [ ص َ ] (ع ص ) ناقة صروف ؛ ناقه ای که دندانش بسیار بانگ کند. (منتهی الارب ). ناقه ای که دندان آن آواز دهد. الناقة التی لنا بها صریف .(اقرب الموارد). شترماده که دندان بر یکدیگر زند.
مسروفلغتنامه دهخدامسروف . [ م َ ] (ع ص ) برگ درخت که آن را «سرفة» خورده باشد و سرفه مور سفید را خوانند. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). چوب کرم خورده . (ناظم الاطباء). و رجوع به سرف و سرفة شود.