سروگاهلغتنامه دهخداسروگاه . [ س ُ ] (اِ مرکب ) سُرون گاه . رستنگاه شاخ . پیشانی . جای شاخ : همان بر سروگاه ماده دو تیربزد همچنان مرد نخجیرگیر.فردوسی .
صرواحلغتنامه دهخداصرواح . [ ص ِ ] (اِخ ) حصاری است در یمن در نزدیکی مأرب . گویند از بناهای سلیمان بن داود است . ابن درید در امالی خویش از شاعری آورده است : حل ّ صرواح فابتنی فی ذراه حیث اعلی شعافه محرابا... (معجم البلدان ).حصنی است
سرواژهواژهنامه آزاد(معنی پیشنهادی کاربران) sarvaazhe؛ معادل tag که از اصطلاحات اینترنتی است. واژۀ برگزیده و مهم و کلیدی.
شروعلغتنامه دهخداشروع . [ ش ُ ] (ع اِ) ج ِ شارِع . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به شارع شود.
سرون گاهلغتنامه دهخداسرون گاه . [ س ُ ] (اِ مرکب ) سُروگاه . جای رُستن شاخ حیوان و آن هر دو طرف سر است در عرض . آن را بعربی شقیقه گویند. (غیاث ). موضعی که از آن شاخ روید که عبارت از میان سر باشد. (رشیدی ) (آنندراج ) : همان در سرون گاه ماده دو تیربزد همچنان مرد نخجی
گاهلغتنامه دهخداگاه . (اِ) عصر. دوره . زمان : و از خلق نخست که را آفرید از گاه آدم تا این زمانه . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).چنین تا بگاه سکندر رسیدز شاهان هر آنکس که آن تخت دید. فردوسی .باده ای چون گلاب روشن و تلخ مانده در خم ز گا