سرچکادلغتنامه دهخداسرچکاد. [ س َ چ َ ] (اِ مرکب ) بالای پیشانی ، چه چکاد پیشانی را گویند. (برهان ) (از آنندراج ). تارک سر، چه چکاد بالای پیشانی و سرچکاد بالاتر از آن . (رشیدی ). ام الرأس . (مهذب الاسماء). قِمّة. (السامی ) : دغ بود سرچکاد او چون طاس دیو را زو بود
سرچکادفرهنگ فارسی عمید= چکاد: ◻︎ دغ بود سرچکاد تو چون طاس / دیو را زاو همیشه هست هراس (عمید لومکی: لغتنامه: سرچکاد).
سرقاتلغتنامه دهخداسرقات . [ س َ رَ / رِ ] (ع اِ) ج ِ سرقة. رجوع به سرقت شود. || سخن دیگران را به خود نسبت دادن . - سرقات شعری ؛ سخن و شعر دیگران را بر خود بستن و انواع آن چهار است : انتحال ، سلخ ، المام ونقل . رجوع به هر یک از این
سرچکادیلغتنامه دهخداسرچکادی . [ س َ چ َ ] (اِ مرکب )چیزی باشد که بر سر چیزی ستانند، چنانکه یک من کشمش بخرند مشت نخودی یا چیزی دیگر بر سر آن بگیرند و آن را در هندوستان دستوری گویند. (برهان ) (آنندراج ).
چکادفرهنگ فارسی عمید۱. جلو سر؛ پیش سر؛ میان سر؛ تارک؛ بالای پیشانی؛ سرچکاد: ◻︎ شبوروز غرقه در احسان اویم / که تاجیست احسان او بر چکادم (سنائی۲: ۲۰۰).۲. سرکوه؛ بالای کوه؛ قله: ◻︎ بیامد دوان دیدهبان از چکاد / که آمد ز ایران سواری چو باد (فردوسی: لغت فرس: چکاد).
سرچکادیلغتنامه دهخداسرچکادی . [ س َ چ َ ] (اِ مرکب )چیزی باشد که بر سر چیزی ستانند، چنانکه یک من کشمش بخرند مشت نخودی یا چیزی دیگر بر سر آن بگیرند و آن را در هندوستان دستوری گویند. (برهان ) (آنندراج ).