سرکوفت زدنفرهنگ مترادف و متضادسرزنش کردن، شماتت کردن، ملامت کردن، نکوهیدن، نکوهش کردن ≠ تمجید کردن، تحسین کردن، تشویق کردن
سرکوفتهلغتنامه دهخداسرکوفته . [ س َ ت َ / ت ِ] (ن مف مرکب ) که سر او را کوفته باشند : چون مار ز سوراخ برون آید و بی شک سرکوفته شد مار که بر رهگذر آمد. مجیر بیلقانی .سرکوفته مارم نتوانم که نپیچم .
سرکوفتهلغتنامه دهخداسرکوفته . [ س َ ت َ / ت ِ] (ن مف مرکب ) که سر او را کوفته باشند : چون مار ز سوراخ برون آید و بی شک سرکوفته شد مار که بر رهگذر آمد. مجیر بیلقانی .سرکوفته مارم نتوانم که نپیچم .