سرگردلغتنامه دهخداسرگرد. [ س َ گ ُ ] (اِ مرکب ) درجه ای است در آرتش بالاتر از سروان و پایین تر ازسرهنگ دوم و علامت آن یک ستاره ٔ هشت پر بزرگ است که روی هر یک از دو دوش دارنده ٔ این درجه دوخته میشود.
سریرتلغتنامه دهخداسریرت . [ س َ رَ ] (ع اِ) راز و آنچه نهان کرده شود ودر مجاز به معنی خصلت و طبیعت . (غیاث اللغات ). سریرة : سلطان بر سریرت و غور مکر و خدیعت او وقوف یافت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). خلوص اعتقاد او در موالات دوست و نصوح سریت و سریرت او در مطاوعت حضرت عرض د
خوش سریرتلغتنامه دهخداخوش سریرت . [ خوَش ْ / خُش ْ س َ ری رَ ] (ص مرکب ) خوش طینت . خوش باطن . خوش ذات .
سرگردالغتنامه دهخداسرگردا. [ س َ گ َ ] (اِ مرکب ) سرگیجش . سرگیجه . مرض دوار. (انجمن آرا). گردش سر. (زمخشری ). سرگیجه و آن علتی است آدمی را و بعربی دوار خوانند. (برهان ).
سرگردانلغتنامه دهخداسرگردان . [س َ گ َ ] (ص مرکب ) سراسیمه و حیران و پریشان . (آنندراج ). حیران . (ربنجنی ) (ترجمان القرآن ) : بدین در پایه ٔ حیوان بماندبظلمت خوار و سرگردان بماند. ناصرخسرو.راه نمیدانستند متحیر و سرگردان مانده بودند م
سرگردانیلغتنامه دهخداسرگردانی . [ س َ گ َ ] (حامص مرکب ) حیرانی . تحیر. درماندگی . راه به جائی نداشتن . بیچارگی : در گردش خویش اگر مرا دست بدی خود را برهاندمی ز سرگردانی . خیام .ز سرگردانی تست اینکه پیوست به هر نااهل و اهلی میزنم د
سرگردالغتنامه دهخداسرگردا. [ س َ گ َ ] (اِ مرکب ) سرگیجش . سرگیجه . مرض دوار. (انجمن آرا). گردش سر. (زمخشری ). سرگیجه و آن علتی است آدمی را و بعربی دوار خوانند. (برهان ).
سرگردان شدنلغتنامه دهخداسرگردان شدن . [ س َ گ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متحیر شدن . درماندن . راه ندانستن : در سبب سازیش سرگردان شدم در سبب سوزیش هم حیران شدم . مولوی .مرد باش و سخره ٔ مردان مشورو سر خود گیر و سرگردان مشو. <p class="a
سرگردانلغتنامه دهخداسرگردان . [س َ گ َ ] (ص مرکب ) سراسیمه و حیران و پریشان . (آنندراج ). حیران . (ربنجنی ) (ترجمان القرآن ) : بدین در پایه ٔ حیوان بماندبظلمت خوار و سرگردان بماند. ناصرخسرو.راه نمیدانستند متحیر و سرگردان مانده بودند م
سرگردانیلغتنامه دهخداسرگردانی . [ س َ گ َ ] (حامص مرکب ) حیرانی . تحیر. درماندگی . راه به جائی نداشتن . بیچارگی : در گردش خویش اگر مرا دست بدی خود را برهاندمی ز سرگردانی . خیام .ز سرگردانی تست اینکه پیوست به هر نااهل و اهلی میزنم د