سرراهیلغتنامه دهخداسرراهی . [ س َ رِ ] (اِ مرکب ) صدقه که مسافر گاه به راه افتادن به فقرا دهد. (یادداشت مؤلف ). || آنچه مسافر هنگام سفر به کسان خود انعام دهد. || (ص نسبی ) کوی یافت . لقیط. نوزادی که اورا کنار راه گذارند تا کسی وی را برد و بپروراند.- بچه ٔ سرراهی ؛
سریرگاهلغتنامه دهخداسریرگاه . [ س َ ] (اِمرکب ) پایتخت : و همواره دارالملک و سریرگاه ملوک فرس بوده است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 3).با رفعت و قدر باد جاهت با فتح و ظفر سریرگاهت .نظامی .
سرراهیفرهنگ فارسی عمید۱. پولی که قبل از مسافرت به مسافر میدهد.۲. (صفت نسبی) کودک نوزاد که او را کنار راه بگذارند تا دیگری ببرد.