صفاهانفرهنگ فارسی عمید= اصفهان: ور پردۀ عشاق صفاهان و حجاز است / از حنجرۀ مطرب مکروه نزیبد (سعدی: ۹۵ حاشیه).
صفاهانلغتنامه دهخداصفاهان . [ ص ِ ] (اِ) نام پرده ای از موسیقی که آن را در آخر شب سرایند. (آنندراج ) : راست نهادند پرده هاش و به بختم پرده ٔ کژ دیدم از ستای صفاهان . خاقانی .ور پرده ٔ عشاق صفاهان و حجاز است از حنجره ٔ مطرب مکروه
صفاهانلغتنامه دهخداصفاهان . [ ص ِ ] (اِخ ) مخفف اصفهان است : تب زده زهر اجل خورد و گذشت گلشکرهای صفاهان چه کنم . خاقانی .هادی امت و مهدی زمان کز قلمش قمع دجال صفاهان به خراسان یابم . خاقانی .ای خراسا
اسفاهانلغتنامه دهخدااسفاهان . [ اِ ] (اِخ ) اسپاهان . (مؤید الفضلاء). اصفهان . رجوع به اصفهان و اصبهان شود.