سفاینلغتنامه دهخداسفاین . [ س َ ی ِ ] (ع اِ) سفائن . ج ِ سفینه : و قماطر دفاتر و نفایس سفاین و غرائب رغایب و اعلاق اوراق ... مشاهده کرده اند. (ترجمه تاریخ یمینی ).
شفانلغتنامه دهخداشفان . [ ش َف ْ فا ] (ع اِ) سردبادی که با نم باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). باد سرد باباران . (مهذب الاسماء): غداة ذات شفان ؛ بامداد خنک باباد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
سفائنلغتنامه دهخداسفائن . [ س َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ سفینة. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (غیاث ) (دهار) : بفرمود تا جواری و منشآت و مراکب و سفائن را تربیت سازد. (بدایعالزمان فی وقایع کرمان ).
سفانلغتنامه دهخداسفان . [ س َف ْ فا ] (ع ص ، اِ) خداوند کشتی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). کشتی بان . (مهذب الاسماء). || کشتی ساز. (آنندراج ) (منتهی الارب ). کشتی گر. (دهار).
سفانلغتنامه دهخداسفان .[ س َف ْ فا ] (اِخ ) ناحیه ای است میان نصیبین و جزیره ٔ ابن عمر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (معجم البلدان ).
ژلیکولغتنامه دهخداژلیکو. [ ژِ ک ُ ] (اِخ ) ژُن . نام امیرالبحر انگلیسی . مولد سوتامپتن بسال 1859 و وفات بسال 1935 م . وی فرمانده سفاین بریتانیا در جنگ دریائی ژوتلاند (1916) بود.
سفینلغتنامه دهخداسفین . [ س َ ] (ع اِ) کشتی . سفن ، سفاین . (مهذب الاسماء). کشتی . (دهار). || (ص ) تراشیده و صیقل کرده : هرکجا باغی بود آنجا بود آواز مرغ هرکجا مرغی بود آنجا بود تیر سفین .منوچهری .
ژنزلغتنامه دهخداژنز. [ ژُ ] (اِخ ) جُنز. ژان پل . نام ملاح و دریاداری از مردم اکس . مولد کیرک بان بسال 1747 و وفات در پاریس بسال 1792 م . وی در جنگ استقلال امریکا سمت امیرالبحری سفاین آن کشور را داشت .
استرودلغتنامه دهخدااسترود. [ اِ رُدْ ] (اِخ ) نام قصبه ایست در ناحیت گلوستر انگلستان در 14هزارگزی جنوب شهر گلوستر بر کنار نهر استرود، عده ٔ سکنه 53000 تن و کارخانه های منسوجات پشمی و رنگرزی و ترعه ٔ قابل سیر سفاین . و تجارت آن
شعبانلغتنامه دهخداشعبان . [ ش َ ] (اِخ ) ناصرالدین اشرف بن حسین بن ناصربن فلاون . یکی از پادشاهان ممالیک بحری (جلوس 778 - 764 هَ . ق .) وی در مقابل حملات عماره پادشاه قبرس به سفاین طرابلس شام و اسکندریه دفاع کرد. (فرهنگ فارسی