سفلیهلغتنامه دهخداسفلیه . [ س ُ لی ی َ ] (ع ص نسبی ) کواکب سفلیه ؛ زهره و عطارد و قمر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به سفلیین شود.
شفلحلغتنامه دهخداشفلح . [ ش َ ف َل ْ ل َ ] (ع ص ) شرم زن که ستبرلب فراخ فروهشته باشد. || زن فراخ شرمی که لبهای شرمش ستبر بود. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || مرد فراخ بینی بزرگ لب فروهشته . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
شفلعلغتنامه دهخداشفلع. [ ش َ ف َل ْ ل َ ] (ع ص ) بمعنی شعلع. درازبالای از مردم و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به شعلع و شعنلع شود.
سفلةلغتنامه دهخداسفلة. [ س ِ ل َ ] (ع ص ) فرومایه . (غیاث ). مردم ناکس و فرومایه . (از آنندراج ) (منتهی الارب ). ناکسان . (مهذب الاسماء). پست . (دهار). سفلةالناس و سَفِلَتهم اسافلهم و غوغاؤهم . (اقرب الموارد) : چرخ فلک هرگز پیدا نکردچون تو یکی سفله و تنک و ژکو
سفلهدیکشنری فارسی به انگلیسیbase, boor, boorish, despicable, evil, mean, rascal, rascally, scoundrel, villain
مدبراتلغتنامه دهخدامدبرات . [ م ُ دَب ْ ب ِ ] (ع ص ، اِ) تدبیرکنندگان . چاره گران . ج ِ مدبرة. رجوع به مدبر و مدبرة شود. || فرشتگان و قوا. (از ناظم الاطباء). فرشتگانی که از آسمان فرودآیند. (فرهنگ خطی ). || در فلسفه ٔ اشراق ، نفوس فلکیه و انسیه . (فرهنگ علوم عقلی ). رجوع به حکمت اشراق ص <span cl
مفارقاتلغتنامه دهخدامفارقات . [ م ُ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مفارقة. تأنیث مفارق . رجوع به مفارق شود. || (اصطلاح فلسفه ) جواهر مجرد از ماده و قائم به نفس خود. (از تعریفات جرجانی ). جواهرمجرده ٔ عقلیه و نفسیه . (فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی ). جواهری که مجرد بوده و قائم به نفس خود باشند نه به ماده و
نفسلغتنامه دهخدانفس . [ ن َ ] (ع اِ) جان . روح . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از دهار) (از مهذب الاسماء). روان . (ناظم الاطباء). قوه ای است که بدان جسم زنده ، زنده است . (از مفاتیح ) : خواهی پادشاه و خواهی جز پادشاه هر