شفللغتنامه دهخداشفل . [ ش َ ف َ ] (اِ) ناخن شتران بارکش . (از ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ). سم شتر. سپل شتر. (ناظم الاطباء).
سفللغتنامه دهخداسفل . [ س َ ] (ع مص ) تنگخوی گردیدن . (منتهی الارب ). دون شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ص 410). پست خوی گردیدن . (از اقرب الموارد).
سفللغتنامه دهخداسفل . [ س ِ / س ُ ] (ع اِ) پستی . (از غیاث ) (دهار) (آنندراج ). فرودی و پستی ، نقیض عُلو، عِلو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : غژغژان آمد بسوی طفل طفل وارهید از اوفتادن سوی سفل . مولوی .<
کیشلغتنامه دهخداکیش . (اِخ ) نام جزیره ای است در دریای پارس ، جواهرآلات فاخر و مروارید و قطعه و بالشهای زردوز از آنجا آرند، و هوای آن به غایت گرم باشد. (از صحاح الفرس ). نام جزیره ای است که به هرموز مشهور است ، و وجه تسمیه اش به این نام آن است که چون بر بلندیهای اطراف آن برآیند در نظر مانند
اسفیللغتنامه دهخدااسفیل . [ اِ ] (اِ) (ظ: از کلمه ٔ ایتالیائی استافیل ) تسمه ٔ چرمی بافته که برای تنبیه خطاکاران بکار رود. (دزی ج 1 ص 22، 23).
تسفیللغتنامه دهخداتسفیل . [ ت َ ] (ع مص ) به زیر فروبردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). به نشیب آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تصویب چیزی . (از متن اللغة). تصویب چیزی . یعنی به زیر آوردن آن از بالا به پایین . (از اقرب الموارد): (از المنجد). و رجوع به تصویب در همین لغت نامه