سلساللغتنامه دهخداسلسال . [ س َ ] (ع ص ، اِ) آب شیرین و خوشگوار. (آنندراج ) (غیاث ). آب آسان گوارا. (دهار). آب شیرین و روشن و سرد که بگلو روان شود. (ناظم الاطباء). || آب صافی . (آنندراج ) (غیاث ). || می نرم روان فروشونده بگلو. (ناظم الاطباء).
شلشاللغتنامه دهخداشلشال . [ ش َ ] (ع اِمص ) پراکنده و متفرق انداختگی کمیز و جز آن (اسم است شلشلة را). (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
شلشاللغتنامه دهخداشلشال . [ ش َ ] (ع مص ) چکانیدن کمیز خود را و متفرق و پریشان انداختن آنرا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چکانیدن آب را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
صلصالفرهنگ فارسی عمید۱. گِل خشکیده.۲. گِلی که از آن ظرف سفالی ساخته باشند و هنوز پخته نشده باشد.۳. گِل مخلوط با ریگ.
صلصاللغتنامه دهخداصلصال . [ ص َ ] (ع ص ، اِ) گل نیکو یا به ریگ آمیخته یا گل که هنوز سفال نساخته باشند آن را. (منتهی الارب ). گل با ریگ آمیخته . (غیاث اللغات ). گل خشک . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). گل خشک ناپخته مخلوط به ریگ : از بر سنگ ورا راه نیارم که همی سنگ زیر
وائلی النجدیلغتنامه دهخداوائلی النجدی . [ ءِ لی یُن ْ ن َ ] (اِخ ) (شیخ ...) عثمان بن سند، او راست : أصفی الموارد من سلسال احوال الامام خالد. در حاشیه ٔ آن کتاب حدیقة الندیة فی آداب الطریقة النقشبندیة للشیخ محمدبن سلیمان البغدادی بطبع رسیده ، مطبعةالعلمیة 1313. (معج
شیشه گریلغتنامه دهخداشیشه گری . [ شی ش َ / ش ِ گ َ ] (حامص مرکب ) حرفه و شغل شیشه گر. شیشه تراشی . شیشه سازی . بلورسازی . (یادداشت مؤلف ) : رودیست که کوثرش عدیل است آبش سلسال و سلسبیل است گه سیمگری نماید آبش گه شیشه گری کن
سجسجلغتنامه دهخداسجسج . [س َ س َ ] (ع ص ، اِ) زمین هموار خوش نه درشت نه نرم . || مابین طلوع فجر تا طلوع آفتاب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || هوای خوش نه سردو نه گرم . (منتهی الارب ). هوای معتدل نه گرم و نه سرد. (مهذب الاسماء): صفة الجنة و هوأها السجسج و کذا ظلل الجنة سجسج ؛ ای معتدل لا
روضةلغتنامه دهخداروضة. [ رَ ض َ ] (ع اِ) روضه . مرغزار. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (دهار) (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 53) (ناظم الاطباء) : روضة ماء نهرها سلسال دوحة سجع طیرها موزون . سعدی (گ
حامدلغتنامه دهخداحامد. [ م ِ ] (اِخ ) ابن محمد، مکنی به ابورجاء و ملقب به آلُه بمعنی عقاب . مافروخی او را از معاصرین خود و از کتّاب و مردان علم و ادب اصفهان شمرده . و ابیات ذیل را از او آورده است :ایا بلدة روحاء طاب نسیمهاو یا جنة فیحاء دام نعیمهاو یا بقعة لازال یا رج جوهاکماش