ترجمه مقاله

سلطان

soltān

۱. فرمانروا؛ پادشاه.
۲. حجت؛ برهان.
۳. (اسم مصدر) قدرت؛ تسلط.
۴. [قدیمی] در دورۀ صفویه، فرماندهِ قشون.
۵. [قدیمی] در دورۀ قاجار، صاحب‌منصبی که عده‌ای سرباز به فرمان او بودند.

۱. امیر، پادشاه، خدیو، خلیفه، شاه، شهریار، فرمانروا، ملک
۲. سلطه، فرمانروایی، قدرت
۳. سروان، صاحبمنصب
۴. بزرگ، سرور، سرکرده، رئیس

پادشاه، شهریار

ترجمه مقاله