سلوانلغتنامه دهخداسلوان . [ س ُل ْ ] (اِخ ) چشمه ای است عجیب بقدس که در روز یک یا دو بار روان گردد و بدان برکت جویند. (منتهی الارب ). عین سلوان در نزدیک بیت المقدس . (دمشقی ). رجوع به سلوام ، سفرنامه ٔ ناصرخسرو ص 34 و ناظم الاطباء شود.
سلوانلغتنامه دهخداسلوان . [ س ُل ْ ] (ع اِ) مهره ٔ افسون . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آب باران است که بر مهره ٔ افسون ریخته به عاشق خورانند تا از عشق تسلی یابد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || داروی بی غمی است که خوردن آن اندوه را دور کند و آنرا مفرح هم می خوانند. (آنندراج ) (ن
سلوانفرهنگ نامها(تلفظ: selvān) (= سلوانا) ، ← سلوانا ؛ (در عربی) سُلوان /solvān/ کشفِ غم و اندوه و از بین بردن آن .
عین سلوانلغتنامه دهخداعین سلوان . [ ع َ ن ِ س ُ ] (اِخ ) چشمه ای است در وادی جهنم در بیخ کوه بیت المقدس . آب کمی دارد. و گویند سلوان محله ای است در ربض شهر بیت المقدس . در زیر آن چشمه ٔ گوارایی جاری است که باغهای بزرگی را سیراب میکند. این آب را عثمان بن عفان وقف بر ضعفای شهر کرد. بئر ایوب نیز در ز
پن سیلوانیلغتنامه دهخداپن سیلوانی . [ پ ِ سیل ْ ] (اِخ ) پنسیلوانا یکی از ممالک متحده ٔ امریکا (اتلانتیک وسطی ) دارای 9650000 تن سکنه . پایتخت آن هاریس برگ و شهرهای عمده ٔ آن پیتس برگ و فیلادلفی است . دارای معادن ذغال سنگ و صنایع فلزسازی است .
شلونلغتنامه دهخداشلون . [ ش َ ] (اِ) جانوری از جنس شغال . (ناظم الاطباء) (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (از آنندراج ) (انجمن آرا). نام جانوری است . (مهذب الاسماء).
شلونلغتنامه دهخداشلون . [ ش َ ] (ع اِ) در عربی چاروایی را گویند که گرسنه و لاغر باشد و بعضی چاروای فربه را گفته اند و بعضی چاروایی را گویند که نه فربه و نه لاغر باشد. (از فرهنگ جهانگیری ) (برهان ).
سلوانالغتنامه دهخداسلوانا. [ س ِل ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشت بخش سلوانا شهرستان ارومیه . مرکز بخش دارای راه ارابه رو به ارومیه است و 270 تن سکنه دارد. آب آن از دره ٔ برده زر و خلیل تأمین میشود. محصول آنجا غلات ، توتون ،حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری
سلوانهلغتنامه دهخداسلوانه . [ س ُل ْ ن َ ] (ع اِ) مهره ٔ افسون که بدان زنان شوهر را از زنان دیگر بند کنند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || شهد. انگبین . (ناظم الاطباء). || مهره ای است که آنرا در ریگ دفن کنند پس هرگاه سیاه شود از آن برآورده آب باران بر آن پاشند و آن را بهر که خورانند از عشق تس
عین سلوانلغتنامه دهخداعین سلوان . [ ع َ ن ِ س ُ ] (اِخ ) چشمه ای است در وادی جهنم در بیخ کوه بیت المقدس . آب کمی دارد. و گویند سلوان محله ای است در ربض شهر بیت المقدس . در زیر آن چشمه ٔ گوارایی جاری است که باغهای بزرگی را سیراب میکند. این آب را عثمان بن عفان وقف بر ضعفای شهر کرد. بئر ایوب نیز در ز
سلواملغتنامه دهخداسلوام . [ س ِل ْ ] (اِخ ) (مرسل یا برکه سلوام ) در نزدیکی اورشلیم میباشد و آنرا شیلونیزگویند. (از قاموس کتاب مقدس ). رجوع به سلوان شود.
باب العینلغتنامه دهخداباب العین . [ بُل ْ ع َ ] (اِخ ) یک از نه دروازه ٔ بیت المقدس : ... و در پهنای مسجد دریست مشرقی که آنرا باب العین گویند که چون از این در بیرون روند و بنشیبی فروروند آنجا چشمه ٔ سلوان است . (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ برلین ص 39</sp
ابوعبدالغتنامه دهخداابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ](اِخ ) ابن السنجاری . او راست : نظم کتاب سلوان المطاع فی عدوان الطباع و اصل آن کتاب از ابی عبداﷲ محمدبن محمد ابوالقاسم بن علی القرشی معروف به ابن ظفر مکی است . وفات ابن سنجاری به سال 799 هَ . ق . بوده است .
ذوشوعرلغتنامه دهخداذوشوعر. [ ش َ ع َ ] (اِخ )نام وادیی است ببلاد عرب . عباس بن مرداس سلمی گوید:یا لهف ام کلاب اذتبیتهاخیل ابن هوذة لاتنهی و انسان لاتلفظوها وشدوا عقد ذمتکم ان ابن عمَّکم سعدود همان لن ترجعوها و ان کانت مجلَّلةمادام فی النعم المأخوذ البان شنعاء جلل من
مهالغتنامه دهخدامها. [ م َ / م ُ ] (اِ) سنگی است مانند بلور و بعضی گویند بلور است . (برهان ). بلور. (دهار) (مهذب الاسماء). کوارتز متبلور را گویند که به نام بلور سنگ نیز مشهور است . سنگی است که از نواحی روم و صعید مصر خیزد، سفید و شفاف مانند بلور و بسیار صلب
سلوانالغتنامه دهخداسلوانا. [ س ِل ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشت بخش سلوانا شهرستان ارومیه . مرکز بخش دارای راه ارابه رو به ارومیه است و 270 تن سکنه دارد. آب آن از دره ٔ برده زر و خلیل تأمین میشود. محصول آنجا غلات ، توتون ،حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری
سلوانهلغتنامه دهخداسلوانه . [ س ُل ْ ن َ ] (ع اِ) مهره ٔ افسون که بدان زنان شوهر را از زنان دیگر بند کنند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || شهد. انگبین . (ناظم الاطباء). || مهره ای است که آنرا در ریگ دفن کنند پس هرگاه سیاه شود از آن برآورده آب باران بر آن پاشند و آن را بهر که خورانند از عشق تس
حجرالسلوانلغتنامه دهخداحجرالسلوان . [ ح َ ج َ رُس ْ س ُ ](ع اِ مرکب ) سنگی است سفید و شفاف و شبیه به بلور وفرق میان او و بلور نرم شدن اوست در آب . جهة خفقان و نزف الدم و حرارت معده و آشامیدن او، رافع مرض عشق است . و قدر شربتش یک عدس است . و نوعی از او مایل بزردی و بسیار براق نیست و از جمله ٔ سموم ا
عین سلوانلغتنامه دهخداعین سلوان . [ ع َ ن ِ س ُ ] (اِخ ) چشمه ای است در وادی جهنم در بیخ کوه بیت المقدس . آب کمی دارد. و گویند سلوان محله ای است در ربض شهر بیت المقدس . در زیر آن چشمه ٔ گوارایی جاری است که باغهای بزرگی را سیراب میکند. این آب را عثمان بن عفان وقف بر ضعفای شهر کرد. بئر ایوب نیز در ز