سماحةلغتنامه دهخداسماحة. [ س َ ح َ ] (ع مص ) سخاوت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). بخشایش آنچه غیرواجب است از راه نکوکاری . (کشاف اصطلاحات الفنون ) (از تعریفات جرجانی ). || نازیبا شدن . (المصادر زوزنی ). || جوانمرد شدن . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به سماحت شود.
سماعةلغتنامه دهخداسماعة. [ س َ ع َ ] (ع مص ) شنودن . (آنندراج ). || (ص ) شنوا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
سموحةلغتنامه دهخداسموحة. [ س ُ ح َ ] (ع مص ) جوانمرد گردیدن . (آنندراج ). رجوع به سماحت و سماحة شود.
ابن سماعهلغتنامه دهخداابن سماعه . [ اِ ن ُ س َ ع َ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن سماعة تمیمی . از فقهای حنفی ، شاگرد قاضی ابویوسف . او بزمان مأمون ، قاضی جانب غربی بغداد بود و در دوره ٔ معتصم برای ضعف بینائی از قضا کناره گرفت و به سال 233 هَ .ق . وفات کرد و متجاوز از
سموحةلغتنامه دهخداسموحة. [ س ُ ح َ ] (ع مص ) جوانمرد گردیدن . (آنندراج ). رجوع به سماحت و سماحة شود.
ثابتلغتنامه دهخداثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یحیی بن یسارالرازی مکنی به ابی عباد. هندوشاه بن سنجر در تجارب السلف آرد که ابوعباد کاتبی جلد بود و حساب بغایت نیکو می دانست الا آنکه سریعالحرکات و ابله وتندخوی بود وقتی که پیش مأمون آمدی مأمون گفتی :و کأنّه من دیر هزقل مفلت حرب یجرّ سلاسل
ابیوردیلغتنامه دهخداابیوردی . [ اَ وَ ] (اِخ ) محمدبن احمد الأبیوردی الکوفنی و کوفن یکی از قراء ابیورد است و یاقوت گوید: ابوالمظفر محمدبن ابی العباس احمدبن محمد ابی العباس احمدبن اسحاق بن ابی العباس محمد الامام بن اسحاق بن الحسن ابی الفتیان بن ابی مرفوعه منصوربن معاویةالأصغربن محمدبن ابی العبا
ذوسماحةلغتنامه دهخداذوسماحة. [ س َح َ ] (ع ص مرکب ) جوانمرد، خداوند بخشش : فلم ار مهراً ساقه ذوسماحةکمهر قطام من فصیح و اعجم .(از تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 317).