سمعلغتنامه دهخداسمع. [ س َ ] (ع مص ) شنیدن . (غیاث ) (منتهی الارب ) (دهار) (تاج المصادر زوزنی ). || (اِ) شنوایی . (غیاث ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 59). برای مفرد و جمع یکسان است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و گاه به اَسماع و اَسمُع و اسامع جمعب
سمعلغتنامه دهخداسمع. [ س ِ ] (ع اِ) بچه ٔ گرگ از کفتار. (غیاث ) (مهذب الاسماء) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بچه ٔ گرگ مطلق . (غیاث ). || ذکر نیکو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نام نیکو. (مهذب الاسماء). یقال : ذهب سمعه فی الناس ؛ رفت ذکر خیر او میان مردم . (منتهی الارب )
سمعلغتنامه دهخداسمع. [ س ُم ْ م َ ] (ع ص ) سبک و غول را بدان وصف کنند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
چشمه چشمهلغتنامه دهخداچشمه چشمه . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) سوراخ سوراخ و متخلخل . (ناظم الاطباء). مشبک و خانه خانه چون لانه ٔ زنبور <
چشمهلغتنامه دهخداچشمه . [ چ َ /چ ِ م َ / م ِ ] (اِخ ) محلی است که مرکز پادگان تیپ خاش شهرستان زاهدان میباشد و در 6 هزارگزی باختر خاش ، کنار راه فرعی خاش به نرماشیر و بم واقع شده . دامنه ٔکوه
سمعانلغتنامه دهخداسمعان . [ س َ ] (اِخ ) نام یکی از محدثین و نقله ٔ کتب از زبانهای دیگر به عربی او با ایوب زیج بطلمیوس و عده ٔ دیگر از کتب قدیمه را برای محمدبن خالدبن یحیی بن برمک ترجمه کرده اند. (ابن الندیم ).
سمعةلغتنامه دهخداسمعة. [ س َ ع َ ] (ع مص ) یکبار شنودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- اذن سمعة ؛ گوش شنوا. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
سمعةلغتنامه دهخداسمعة. [ س ِ ع َ ] (ع اِ) هیئت و طریقه ٔ شنیدن . (ناظم الاطباء). || مؤنث سمع که ماده ٔ بچه ٔ گرگ از کفتار باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
سمعانلغتنامه دهخداسمعان . [ س َ ] (اِخ ) نام یکی از دوازده نفر حواریون حضرت عیسی (ع ). (ناظم الاطباء).- دیر سمعان ؛ موضعی بحلب و موضعی بحمص که قبر عمربن عبدالعزیز در آنجاست . (ناظم الاطباء).
سمعانلغتنامه دهخداسمعان . [ س َ ] (اِخ ) نام یکی از محدثین و نقله ٔ کتب از زبانهای دیگر به عربی او با ایوب زیج بطلمیوس و عده ٔ دیگر از کتب قدیمه را برای محمدبن خالدبن یحیی بن برمک ترجمه کرده اند. (ابن الندیم ).
سمعةلغتنامه دهخداسمعة. [ س َ ع َ ] (ع مص ) یکبار شنودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- اذن سمعة ؛ گوش شنوا. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
سمعةلغتنامه دهخداسمعة. [ س ِ ع َ ] (ع اِ) هیئت و طریقه ٔ شنیدن . (ناظم الاطباء). || مؤنث سمع که ماده ٔ بچه ٔ گرگ از کفتار باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
سمعانلغتنامه دهخداسمعان . [ س َ ] (اِخ ) نام یکی از دوازده نفر حواریون حضرت عیسی (ع ). (ناظم الاطباء).- دیر سمعان ؛ موضعی بحلب و موضعی بحمص که قبر عمربن عبدالعزیز در آنجاست . (ناظم الاطباء).
متسمعلغتنامه دهخدامتسمع. [ م ُ ت َ س َم ْ م ِ ] (ع ص ) شنونده و گوش نهنده به سوی کسی . (آنندراج ). گوش دهنده و شنونده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسمع شود.
مسمعلغتنامه دهخدامسمع. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) شنواننده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ): و ما أنت بمسمع مَن فی القبور. (قرآن 22/35)؛ و نیستی تو شنواننده ٔ آنان که در قبرهایند.
مسمعلغتنامه دهخدامسمع. [ م ُ م َ ] (ع ص ) شنوانیده شده و مقبول . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کارساز. (ناظم الاطباء).- غیرمسمع ؛ شنوانیده نشده . غیرمقبول . جواب داده نشده . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) <span class="hl
مسمعلغتنامه دهخدامسمع. [ م ُ م ِ ] (ع اِ) قید. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پای بند و دست بند. (ناظم الاطباء).
مسمعلغتنامه دهخدامسمع. [ م َ م َ ] (ع اِ) سوراخ گوش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مِسمَع. و رجوع به مسمع شود. || گوش . ج ، مَسامع. (دهار). مِسمَع. و رجوع به مسمع شود. || جائی که از آنجای شنیده میشود: هو منّی بمرأی و مسمع؛ جائی است که می بینم او را و می شنوم سخن او را. (منتهی ال