شمنshamanواژههای مصوب فرهنگستاندینمرد یا کاهنی که هم پیشگو و هم جادوپزشک است و با ارتباط با ارواح نیاکان در حالت جذبه و خلسه پلی میان این جهان و آن جهان است
سیمان دیرگدازrefractory cementواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ماده یا مخلوط مواد دیرگداز ریزدانه که برای اتصال آجرها یا چسباندن ذرات به کار میرود متـ . سیمان نسوز
سمن زارلغتنامه دهخداسمن زار. [س َ م َ ] (اِ مرکب ) باغ یاسمن و جای انبوه از درخت یاسمن . آنجا که سمن روید. (ناظم الاطباء) : شهریاری که خلاف تو کند زود فتداز سمن زار بخارستان وز کاخ بکاز. فرخی .از کوه تا بکوه بنفشه ست و شنبلیداز پش
تثبیت سیمانیcement-based process,cement -based stabilizationواژههای مصوب فرهنگستانمحصور کردن پسماندهای خطرناک با سیمان بهعنوان عامل تثبیتکننده
سیمینزرفرهنگ نامها(تلفظ: simin zar) (سیمین= نقرهای + زر = طلا) ، ساخته شده از نقره و طلا ؛ (به مجاز) ارزشمند ، گرانبها.
سمن زارلغتنامه دهخداسمن زار. [س َ م َ ] (اِ مرکب ) باغ یاسمن و جای انبوه از درخت یاسمن . آنجا که سمن روید. (ناظم الاطباء) : شهریاری که خلاف تو کند زود فتداز سمن زار بخارستان وز کاخ بکاز. فرخی .از کوه تا بکوه بنفشه ست و شنبلیداز پش
عنبرفشاندهلغتنامه دهخداعنبرفشانده . [ عَم ْ ب َ ف َ / ف ِ دَ/ دِ ] (ن مف مرکب ، ق مرکب ) عنبرپاشیده : سنبل نشانده بر گل سوری نگه کنیدعنبرفشانده گرد سمن زار بنگرید.سعدی .
کازفرهنگ فارسی عمید۱. سیلی یا پسگردنی.۲. جای کندهشده در کوه یا بیابان برای اقامت مسافران یا چهارپایان: ◻︎ شهریاری که خلافش طلبد زود افتد / از سمنزار به خارستان وز کاخ به کاز (فرخی: ۲۰۳).۳. سقف.
زارفرهنگ فارسی عمیدکثرت، انبوهی، و جای فراوانی چیزی (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بنفشهزار، پنبهزار، چمنزار، ریگزار، سمنزار، شنزار، علفزار، کشتزار، گلزار، گندمزار، لالهزار، لجنزار، مَرغزار، نمکزار، یونجهزار.
گهردارلغتنامه دهخداگهردار. [ گ ُ هََ ] (نف مرکب ) مخفف گوهردار : گفتم چه صاعقه است گهردار تیغ اوگفتا جداکننده ٔ جسم عدو ز جان . فرخی .زدوده تیغ گهردار رنگ داده به خون بنفشه زار و سمن زار و لاله زار تو باد. س