سمورلغتنامه دهخداسمور. [ س َ ] (اِ) پستانداری از رده ٔ گوشتخواران که تیره ٔ خاصی بنام تیره ٔ سموریان را بوجود می آورد. این جانور دارای قدی کوچک و پاهای کوتاه و انگشت رو است و بدنش باریک و کشیده و پوستش نرم و از گوشتخواران کامل است . محل زندگی حیوان مذکور بیشتر اروپای مرکزی و آسیاست . قدش درحد
سمورفرهنگ فارسی عمیدپستانداری گوشتخوار با بدنی باریک و کشیده، پاهای کوتاه، پوست نرم و لطیف و به رنگ سرخ مایل به سیاه یا خاکستری که آن را برای پوستش شکار میکنند.⟨ سمور آبی: (زیستشناسی) = بیدستر
سمورفرهنگ فارسی معین(سَ) [ په . ] (اِ.) پستانداری است گوشت خوار کوچک تر از روباه با بدنی باریک و کشیده ، پوستش نرم و لطیف و گرانبهاست .
شمورلغتنامه دهخداشمور. [ ش َم ْ مو ] (ع اِ) الماس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
صمورلغتنامه دهخداصمور. [ ص ُ ] (ع مص ) زفتی کردن . || بازداشتن . || منع کردن . || روان شدن آب از زمین نشیب در زمین برابر و هموار و قرار گرفتن در آن با جریان سست و ضعیف . (منتهی الارب ).
صیمورلغتنامه دهخداصیمور. [ ص َ ](اِخ ) و صیمون نیز گفته اند. شهری است از بلاد هند نزدیک دیبل و در آنجا جامعی است . (از معجم البلدان ).
سمور سیهلغتنامه دهخداسمور سیه . [ س َ رِ ی َه ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شب است که عربان لیل گویند.(برهان ) (آنندراج ). شب . (فرهنگ رشیدی ) : چو شنگرف سودند بر لاجوردسمور سیه زاد و روباه زرد.نظامی .
سمورهلغتنامه دهخداسموره . [ س َ رَ / رِ ] (اِ) سمور : چون برون جست لوز از سوراخ شد سموره بنزد او گستاخ .عنصری .
سمورینونلغتنامه دهخداسمورینون . [ س َ ] (معرب ، اِ) کرفس بری . (بحرالجوهر). کرفس دشتی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
سمور سیهلغتنامه دهخداسمور سیه . [ س َ رِ ی َه ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شب است که عربان لیل گویند.(برهان ) (آنندراج ). شب . (فرهنگ رشیدی ) : چو شنگرف سودند بر لاجوردسمور سیه زاد و روباه زرد.نظامی .
تیغه ٔ سمورلغتنامه دهخداتیغه ٔ سمور. [ غ َ / غ ِ ی ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تیغه ٔ قندز. کنایه از وسط و بلندی سمور و قندز، نام دو جانور معروف . و به مجازبر پوستین اینها اطلاق کنند. (آنندراج ) : سمور خط مشکینش چنان خوش تیغه افتاده
سمورهلغتنامه دهخداسموره . [ س َ رَ / رِ ] (اِ) سمور : چون برون جست لوز از سوراخ شد سموره بنزد او گستاخ .عنصری .
سمورینونلغتنامه دهخداسمورینون . [ س َ ] (معرب ، اِ) کرفس بری . (بحرالجوهر). کرفس دشتی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
سمور سیهلغتنامه دهخداسمور سیه . [ س َ رِ ی َه ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شب است که عربان لیل گویند.(برهان ) (آنندراج ). شب . (فرهنگ رشیدی ) : چو شنگرف سودند بر لاجوردسمور سیه زاد و روباه زرد.نظامی .
سبج اسمورلغتنامه دهخداسبج اسمور. [ س َ ب َ ج ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )نامی است که فارسیان به یاقوت داده اند، زیرا دفع کننده ٔ طاعون است . رجوع به الجماهر بیرونی ص 33 شود.
مسمورلغتنامه دهخدامسمور. [ م َ ] (ع ص ) مرد کم گوشت و درشت پیوند استخوان و درشت پی . || مکدر و آمیخته زندگانی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
تیغه ٔ سمورلغتنامه دهخداتیغه ٔ سمور. [ غ َ / غ ِ ی ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تیغه ٔ قندز. کنایه از وسط و بلندی سمور و قندز، نام دو جانور معروف . و به مجازبر پوستین اینها اطلاق کنند. (آنندراج ) : سمور خط مشکینش چنان خوش تیغه افتاده
گریبان سمورلغتنامه دهخداگریبان سمور. [گ ِ ن ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پوستین سمور که به هر دو جانب چپکن در ولایت و به هر دو طرف نیمه آستین در هند دوزند. (آنندراج ) (بهار عجم ) : چون عبای مصریش کامل پریشان تا بناف چون گریبان سمورش زلف مشکین تا کمر.<p class="