سمیرالغتنامه دهخداسمیرا. [ س َ ] (اِ) شاخی که بدان حجامت کنند. (برهان ) (فرهنگ رشیدی ). شاخ حجامت . (آنندراج ).
سمیرالغتنامه دهخداسمیرا. [ س َ ] (اِخ ) موضعی است در راه مکه مظمه . (جهانگیری ). موضعی است دو منزلی در طریق مکه بعد از «ثور» وپیش از «حاجر» واقع شده است . گویند در اطرافش کوه هاو بیشه ها یافت شود. (از معجم البلدان ) : وز پی خضر و پر روح القدس چون خط دوست در سمیر
سمیرالغتنامه دهخداسمیرا. [ س َ ] (اِخ ) نام عمه ٔ شیرین و ترجمه ٔ مهین بانو است . (آنندراج ). مهین بانو عمه ٔ شیرین باشد. (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) : سمیرا نام داردآن جهانگیرسمیرا را مهین بانو است تفسیر.نظامی .
فندقۀ بالدارsamaraواژههای مصوب فرهنگستاننوعی میوۀ فندقه که پیرابَر آن به شکل بال غشایی (membranous wing) گسترش یافته است و بهآسانی با باد پخش میشود
سمراءلغتنامه دهخداسمراء. [ س َ ] (ع ص ) مؤنث اسمر. گندم گون . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || (اِ) گندم آردی که نخاله ٔ آنرا جدا نکرده باشند. || شیردوشه از چرم . || شترماده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
شمیرالغتنامه دهخداشمیرا. [ ش ُ ] (اِخ ) نام عمه ٔ شیرین است و در فرهنگها به غلط سمیرا ضبط شده ، ولی در تمام نسخ تازه وکهن نظامی به شین آمده است و شاید فرهنگ نویسی از یک نسخه ٔ مغلوط به اشتباه افتاده است . (از یادداشت مؤلف و حاشیه ٔ وحید بر خسرو و شیرین ص 49)
سمیرامیسلغتنامه دهخداسمیرامیس . [ س ِ ] (اِخ ) ملکه ٔ آشور و بابل که گویند شوهرش حدائق معلقه را برای او ساخت . (از فرهنگ فارسی معین ).
سمیرانلغتنامه دهخداسمیران . [ س ِ ] (اِخ ) شهرکی است بناحیت پارس از داراگرد آبادان و بانعمت . (حدود العالم ).
سمیرانلغتنامه دهخداسمیران .[ س ِ ] (اِخ ) قلعه ٔ استواری است بنزدیکی جویم ابی احمد و گرمسیر است و آب مصنعه دارد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 159). قلعه ٔ محکمی است در ساحل یک نهر جاری بین کوهها و ولایت مارم صاحب الموت آنرا خراب کرده و این قلعه بملک دیلم متعلق بوده ا
قلعه سمیرانلغتنامه دهخداقلعه سمیران . [ ق َ ع َ ؟ ] (اِخ ) در اندلس واقع است . رجوع به نخبةالدهر دمشقی ص 242 و قلعه ٔ سحیران شود.
شمیلاواژهنامه آزاد"شَمیلا " یا "شُمیلا" به دو معنای "بادی که از شمال میوزد" و "قلب شده ی "سمیرا "آمده بود" ...
سمیرامیسلغتنامه دهخداسمیرامیس . [ س ِ ] (اِخ ) ملکه ٔ آشور و بابل که گویند شوهرش حدائق معلقه را برای او ساخت . (از فرهنگ فارسی معین ).
سمیرانلغتنامه دهخداسمیران . [ س ِ ] (اِخ ) شهرکی است بناحیت پارس از داراگرد آبادان و بانعمت . (حدود العالم ).
سمیرانلغتنامه دهخداسمیران .[ س ِ ] (اِخ ) قلعه ٔ استواری است بنزدیکی جویم ابی احمد و گرمسیر است و آب مصنعه دارد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 159). قلعه ٔ محکمی است در ساحل یک نهر جاری بین کوهها و ولایت مارم صاحب الموت آنرا خراب کرده و این قلعه بملک دیلم متعلق بوده ا