سنبوتلغتنامه دهخداسنبوت . [ سَم ْ ن َ ] (ع ص ) مرد خشمناک . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
سنبوتفرهنگ فارسی عمیدنمود؛ هیکل: ◻︎ چون تو از خوان شرع بیقوتی / تو و سالوس و کبر و سنبوتی (سنائی: ۱۳۲).
شنبوذلغتنامه دهخداشنبوذ. [ ش َ ن َ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن شنبوذ مجاب الدعوه و علی بن شنبوذ هر دو قاری اند. (منتهی الارب ). و رجوع به الاوراق ص 62، 85، 139 شود.
ابن شنبوذلغتنامه دهخداابن شنبوذ. [ اِ ن ُ شَم ْ/ ش َ ن َ ](اِخ ) ابوالحسن محمدبن ایوب بن الصلت بغدادی . مقری مشهور. گویند او قرآن را بقرائت های شاذ تلاوت میکرد و ابن مقله ٔ وزیر وی را بدین گناه گرفته چند روز بازداشت و بمحضر بعض علماء وقت بقرائتهای خویش اعتراف و سپ
سنباتلغتنامه دهخداسنبات . [ سُم ْ / سَم ْ ] (اِ) نمودنی باشد، یعنی چیزی که بنظر درآید و نمودی داشته باشد. (برهان ) (آنندراج ). نمایش و هر چیزی که نمودی داشته باشد و بنظر درآید. || افسون . جادو. شعبده .(ناظم الاطباء). ظاهراً ساخته فرقه ٔ آذرکیوان است .
سنباتلغتنامه دهخداسنبات . [ سُم ْ / سَم ْ ] (ع اِمص ) بدخلقی مع زودرنجی و زودخشمی . (منتهی الارب ). بدخلقی و زودرنجی و زودخشمی . (ناظم الاطباء). || (اِ) سَنبات . کون . (منتهی الارب ).
سنبوبلغتنامه دهخداسنبوب . [ سَم ْ ] (ع ص ) رجل سنبوت ؛ مرد خشمناک . (ناظم الاطباء). رجوع به سنبات شود. || سنبات و نمایش . (ناظم الاطباء). || (اِ) هر چیز که بنظر آید و نمودی داشته باشد. (ناظم الاطباء). این لغت پرداخته ٔ فرقه ٔ آذرکیوان است . رجوع به سنبات شود.
ژیرهلغتنامه دهخداژیره . [ رَ / رِ ] (اِ) زیره . زیره است که به عربی کمون خوانند و بهترین آن کرمانی باشد. (برهان ). بلغت یونانی زیره را سنبوت گویند. (برهان ). کمون ، معرب خامون کرمانی و فارسی و شامی و نبطی بود. (منتهی الارب ). زیره ٔ سیاه و زیره ٔ سبز از اقسام