سنهلغتنامه دهخداسنه . [ س ِ ن َ ] (ع اِ) کره که بر نان و شراب افتد. (منتهی الارب ). || گندم دیرینه که سالها بر آن گذشته باشد. (آنندراج ). طعام سنه ؛ گندم دیرینه که سالها بر آن گذشته باشد. (منتهی الارب ).
سنهلغتنامه دهخداسنه . [ س ِ ن ِ] (اِ) نام گیاهی است دارویی . رجوع به سنا و کارآموزی داروسازی ص 191 شود.
سنهلغتنامه دهخداسنه . [ س ُ ن ُه ْ ] (اِ) زن پسر که بعروس شهرت دارد. (برهان ). عروس و بیوک و منکوحه ٔ پسر. (ناظم الاطباء). منکوحه ٔ پسر. (غیاث ). زن پسر. (آنندراج ). زن پسر و آنرا سنار وسنهار نیز نامند. (جهانگیری ). رجوع به سنهار شود.
سنهلغتنامه دهخداسنه . [ س َ ن َ / ن ِ ] (از ع ، اِ) سنة. سال . ج ، سنوات ، سنون ، سنین . (منتهی الارب )(آنندراج ) (مهذب الاسماء). حول . عام . حجة. سال . حول .(اصله سنهة). ج ، سنهات . (ناظم الاطباء) : زندگانیت باد الف سنه چشم د
سنهلغتنامه دهخداسنه . [ س َ ن َه ْ ] (اِ) لعنت و نفرین . به این معنی با شین هم آمده است . (برهان ) (آنندراج ). نفرین و لعنت . (اوبهی ) (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء) : ای فرومایه در کون هل و بی شرم و خبیث آفریده شده از فریه سردی و سنه . لب
گرمخانه 2saunaواژههای مصوب فرهنگستاناتاقی ویژه با حرارت زیاد که ورزشکاران و افراد عادی معمولاً برای کاهش وزن از آن استفاده میکنند
تاسهکِشpurse seiner, seine boat, seiner, purse boatواژههای مصوب فرهنگستاننوعی شناور ماهیگیری که تاسه به پاشنۀ آن متصل میشود
تاسهpurse seine, purse, seine, purse net, seine netواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تور ماهیگیری که با بسته شدن بخش انتهایی، به یک کیسه بدل میشود و ماهیان و دیگر آبزیان نمیتوانند از آن خارج شوند
سنهاءلغتنامه دهخداسنهاء. [ س َ ] (ع ص ) خرمابن که یک سال بعد یک سال بار آورد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). خرمابن که سالی بار آورد و سالی نه . (مهذب الاسماء).
سالم سنهوریلغتنامه دهخداسالم سنهوری . [ ل ِ س ِ ] (اِخ ) رجوع به سالم بن محمد عزالدین بن محمد ناصرالدین السنهوری شود.
قریه ٔ سنهلغتنامه دهخداقریه ٔ سنه . [ ق َرْ ی َ / ی ِ ی ِ ؟] (اِخ ) همان قریه ٔ سفر و دبیر است ، مقابل صحیفه ٔ یوشع (15:15 و 49 و داود 1
یزدجردیةلغتنامه دهخدایزدجردیة. [ ی َ ج ِ دی ی َ ] (ص نسبی ) یزدگردی . تاریخ منسوب به یزدجرد : در سنه ٔ اثنتین و ثلاثین یزدجردیة. (تاریخ قم ص 243). سنه ٔ اثنتین و مائه هجریه موافقه با سنه ٔ تسعین یزدجردیه ... (تاریخ قم ص <span class="hl" di
خراجیلغتنامه دهخداخراجی . [ خ َ ] (ص نسبی ) منسوب به خراج . مالیاتی . (ناظم الاطباء). || نام سالی بوده است چون سال شمسی و سال قمری و سال اسکندری و سال جلالی . برای آنکه تطبیقی بین «سال خراجی » و «سال قمری » شود از تاریخ آل سلجوق محمدبن ابراهیم چند مثال آورده میشود: 1
سنهاءلغتنامه دهخداسنهاء. [ س َ ] (ع ص ) خرمابن که یک سال بعد یک سال بار آورد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). خرمابن که سالی بار آورد و سالی نه . (مهذب الاسماء).
دوسنهلغتنامه دهخدادوسنه . [ س َ ن َ / ن ِ ] (اِ) خار که بر جامه دوسد. (یادداشت مؤلف ). دوژنه . رجوع به دوژنه شود.
خانق الکرسنهلغتنامه دهخداخانق الکرسنه . [ ن ِ قُل ْ ک َ س َ ن َ ] (ع اِ مرکب ) نام گیاهی است سمی . جعفیل . هالوک . اوروبنجی . اسدالعدس .
ختم السنهلغتنامه دهخداختم السنه . [ خ َ مُس ْ س َ ن َ ] (ع اِ مرکب ) روز آخر سال . روز پایان سال . روزی که در آن روز سال تمام میشود. آخرین روز اسفند در سالهای شمسی و آخرین روز ذی القعده در سالهای قمری . (یادداشت مؤلف ).
خرچسنهلغتنامه دهخداخرچسنه . [ خ َ چ ُ س ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) تسنه گوگال . تسینه گوگال . خبزدوک . فاسیه . خاله سوسکه .سوسک سیاه . خاله چسونه . حشره ٔ سیاه به اندازه ٔ مغز بادام که چون دست بدو برند بویی کریه از وی برخیزد. حیوانی است که بسیار تِس دهد. (یادداشت بخط م
چاه انکرسنهلغتنامه دهخداچاه انکرسنه . [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «دهکده ای است در جلگه هرون آباد، دو منزلی کرمانشاهان . و از هرون آباد که به کرند میروند در طرف دست راست راه واقع است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 132).