سنوحلغتنامه دهخداسنوح . [ س ُ ] (ع اِمص ) ظاهر شدن شکار آهو از سوی دست چپ . (آنندراج ) (غیاث ). || پیدا و هویدا شدن : سنح لی رأی ؛ پیدا و هویدا شد مرا تدبیری . (منتهی الارب ). ظهور. || بمجاز، به معنی پیدا شدن حادثه . (غیاث ) (آنندراج ). || سخن بربسته گفتن . (تاج المصادر بیهقی ): سنح بکذا؛ سخ
سنوحفرهنگ فارسی عمید۱. پیدا شدن؛ هویدا شدن؛ پدید آمدن.۲. رخ دادن امری.۳. پابرجا شدن.۴. در گناه افتادن.
گرمخانه 2saunaواژههای مصوب فرهنگستاناتاقی ویژه با حرارت زیاد که ورزشکاران و افراد عادی معمولاً برای کاهش وزن از آن استفاده میکنند
سنگویهلغتنامه دهخداسنگویه . [ س َ ی َ ] (اِخ ) نام حصاری و عمارتی است عظیم در هندوستان که ستونهای آن یک پاره است و هر ستونی را به هزار مرد نتوان برداشت . گویند آن عمارت را دو کس کرده اند مردی و زنی ، مرد مازنین و زن مازینه نام داشته است . (برهان ) (آنندراج ).
شنوءةلغتنامه دهخداشنوءة. [ ش َ / ش ُ ءَ ] (ع ص ) نیک پاک از آلایش . (منتهی الارب ). نیک پاک از آلایش و معایب . (از ناظم الاطباء). || رمنده ازهر چیز. (منتهی الارب ). رمنده . (از اقرب الموارد).
شنوءةلغتنامه دهخداشنوءة. [ ش َ / ش ُ ءَ ] (ع مص ) نیک پاک بودن از آلایش . (منتهی الارب ). نیک پاک از آلایش و چرکینی و معایب . (از ناظم الاطباء). || رمیدن از هر چیز. (از اقرب الموارد).
مسانحةلغتنامه دهخدامسانحة. [ م ُ ن َ ح َ ] (ع مص )از جانب چپ صیاد درآمدن صید. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سِناح . سُنوح . و رجوع به سناح و سنوح شود.
اتجاهلغتنامه دهخدااتجاه . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) متوجه شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || روی دادن . سنوح .
برگردانیدنلغتنامه دهخدابرگردانیدن . [ ب َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) برگرداندن . رد کردن . (ناظم الاطباء). برگشت دادن . پس آوردن . (فرهنگ فارسی معین ). اعاده کردن . اعاده دادن . رجعت دادن . ارجاع . عودت دادن . (یادداشت دهخدا). مراجعت دادن . || واپس بردن . بازپس بردن . (فرهنگ فارسی معین ): اًصفاح ، اًعادة،
اتفاقلغتنامه دهخدااتفاق . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) با هم یکی شدن . یکی گشتن . || هم پشتی کردن . متفق شدن . || سازواری کردن . با یکدیگر موافقت کردن . (تاج المصادر) (زوزنی ). با هم نزدیک گشتن . موافقت . وفاق . همدستی . همکاری . اتحاد. سازواری . توافق . (زوزنی ). مقابل اختلاف و نفاق <span class="hl"
حاجی علیقلیخان کازرونیلغتنامه دهخداحاجی علیقلیخان کازرونی . [ ع َ ق ُ ن ِ زِ] (اِخ ) از بزرگان مردم فارس است . وی در مائه ٔ 12، و اوائل مائه ٔ 13 هَ . ق . یعنی در زمان کریمخان زند و جانشینان او میزیست و کارهای بزرگی را عهده دار بود. ابوالحسن گ