سهادلغتنامه دهخداسهاد. [ س ُ ] (ع مص ) بی خوابی . (غیاث ) (آنندراج ) (نصاب الصبیان ). بی خواب شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). بیداری و درماندگی از خواب . (ناظم الاطباء).
صندلی کودکbaby car seat, child safety seat, infant safety seat,child restraint system, child seat,baby seat, restraining car seat, car seatواژههای مصوب فرهنگستانصندلی ایمنی برای نشستن کودک در خودرو بهمنظور جلوگیری از آسیب رسیدن به او در هنگام تصادف
هشداردهندة کمربند ایمنیseat belt reminder/ seatbelt reminder, SBR, seat belt warning, seat belt alarmواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که در صورت نبستن کمربند ایمنی ازطریق علائم صوتی یا تصویری یا نوری هشدار میدهد
شحاثلغتنامه دهخداشحاث . [ ش َح ْ حا ] (ع ص ) شحاذ. (اقرب الموارد). به معنی شحاذ و غلط عوام است . (منتهی الارب ).
شحاذلغتنامه دهخداشحاذ. [ ش َح ْ حا ] (ع ص ) ستیهنده و تیز. (شحاث بثاء غلط است چنانکه گذشت در شحاث ) (از منتهی الارب ). || سائل . (از اقرب الموارد). گدای . ستیهنده در سؤال . گدای مبرم در سؤال . گدای سمج . (یادداشت مؤلف ).
اسهدلغتنامه دهخدااسهد. [ اَ هََ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از سُهاد. بیدارتر: هو اسهد رأیاً منک ؛ او بیدارعقل تر است از تو. (منتهی الارب ).
بی خوابیلغتنامه دهخدابی خوابی . [ خوا / خا] (حامص مرکب ) افراط بیداری باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). سهر. سهاد. (نصاب ). به خواب نرفتن : خواب در چشم آورد گویند کوک و کوکناربا فراقت روی او داروی بی خوابی شود. خسر
بیداریلغتنامه دهخدابیداری . (حامص ) مقابل سهرو بی خوابی . (از ناظم الاطباء). یقظه مقابل خواب و نوم ، سهد. سهاد. یاد. (یادداشت مؤلف ) : حالی است که روح نفسانی اندر آن حال آلتها و حس و حرکت را کار فرماید تا مردم بقصد و اختیار خویش حرکتها میکند و از محسوسات خبر می یابد. (ذ
اسهادلغتنامه دهخدااسهاد. [اِ ] (ع مص ) یکبارگی انداختن بچه را: اسهدت بالولد. || بیدار کردن . (منتهی الارب ). بی خواب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بی خواب گردانیدن .