شاه چهرلغتنامه دهخداشاه چهر. [ چ ِ ] (ص مرکب ) شاه چهره . چون چهره ٔ شاه در زیبایی و بزرگ زادگی . دارای چهری چون چهره ٔ شاه . مجازاً زیبا و اصیل : همه شاه چهرو همه ماهروی همه راست بالا همه راستگوی .دقیقی .
شاه گهرلغتنامه دهخداشاه گهر. [ گ ُ هََ ] (ص مرکب ) آنکه دارای گوهر و نژاد شاهان بود. از گوهر و تبار شاهان . شاهزاد. || (اِ مرکب ) جد پادشاهان . (ناظم الاطباء). اما این معنی جای تأمل است .
پیوند سهمرکزی چهارالکترونیthree-center four-electron bondواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پیوند شیمیایی چندمرکزی که در آن سه اتم، چهار الکترون را میان خود به اشتراک میگذارند
سحابی سهپارهTrifid Nebula, NGC 6514, M20واژههای مصوب فرهنگستانسحابیای در صورت فلکی قوس که خطوطی از غبار آن را به سه تکه تقسیم کرده است