سوداویلغتنامه دهخداسوداوی . [ س َ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به سوداء : و قد یکون لخلط سوداوی و هو الاکثر و قد یکون لخلط بلغمی غلیظ. (قانون بوعلی سینا). و با تب ربع مردم از امراض سوداوی برهند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
سوداوهلغتنامه دهخداسوداوه . [ وَ ] (اِخ ) سودابه است که زن کیکاوس باشد (برهان ) : و دختر شاه هاماوران سوداوه کاوس را خدمت همی کرد. (مجمل التواریخ و القصص ص 46). رجوع به سودابه شود.
شاذویهلغتنامه دهخداشاذویه . [ ذو / شاذْ وَ ی َ / ی ِ ] (اِخ ) نامی از نامهای ایرانی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شادویه شود.
مالیخولیاییلغتنامه دهخدامالیخولیایی . (ص نسبی ) منسوب به مالیخولیا.- مزاج مالیخولیایی ؛(در پزشکی قدیم ) مزاج سوداوی . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به سوداوی شود.|| کسی که مبتلی به مالیخولیا و خبط دماغ است . (فرهنگ فارسی معین ).
سوداییفرهنگ مترادف و متضاد۱. دیوانه، مجنون ۲. سودازده، شیدا، شیفته، عاشق ۳. مالیخولیایی ۴. سوداوی ≠ صفراوی، دموی ۵. اگزمایی، گر