سودن

sudan

معنی

۱. دست مالیدن به چیزی؛ لمس کردن.
۲. (مصدر متعدی) سفتن.
۳. (مصدر متعدی) ساییدن؛ نرم کردن چیزی.
۴. (مصدر لازم) کوبیدن.

مترادف

۱. لمس کردن
۲. ساییدن
۳. مالش دادن، مالیدن
۴. خرد کردن، ریز کردن، نرم کردن، کوبیدن
۵. ذوب کردن، گداختن
۶. سفتن
۷. ازاله بکارت کردن
۸. سوراخ کردن
۹. فرسودن، کهنه کردن، از بینبردن

جست‌وجوی دقیق

سودن

لغت‌نامه دهخدا

سودن . [ دَ ] (مص ) هندی باستان ریشه ٔ «چا» (تیز کردن )، کردی «سوئین » و «سون » (ساییدن ، تیز کردن )، پهلوی «سوتن » . ساییدن . کوبیدن . صلایه کردن . فروکردن . ریز کردن . سفتن . سوراخ کردن . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سائیدن و ریزه کردن . (آنندراج ). سحق . سحک . (منتهی ا

سودن

فرهنگ فارسی عمید

۱. دست مالیدن به چیزی؛ لمس کردن.۲. (مصدر متعدی) سفتن.۳. (مصدر متعدی) ساییدن؛ نرم کردن چیزی.۴. (مصدر لازم) کوبیدن.

سودن

دیکشنری فارسی به عربی

تدليک

سودن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

chafe, rub, wear

سودن

فرهنگ فارسی معین

(دَ) [ په . ] (مص م .) 1 - ساییدن ، لمس کردن . 2 - کوبیدن و خرد کردن . 3 - فرسودن . 4 - سوراخ کردن .

جست‌وجوی هم‌آوا

ایست ناگهانی

sudden stop

واژه‌های مصوب فرهنگستان

کاهش شدید یا توقف ناگهانی ورود خالص سرمایه به اقتصاد

آغاز ناگهانی

sudden commencement

واژه‌های مصوب فرهنگستان

رشته‌توفان‌های مغناطیسی که ناگهان و هم‌زمان بر روی زمین شروع می‌شوند

گرمش ناگهانی

sudden warming

واژه‌های مصوب فرهنگستان

← گرمش پوشن‏سپهر

سایه‌آمیزی

shade 2, shading

واژه‌های مصوب فرهنگستان

آمیختن رنگ‌بخشِ معمولاً تیره با یک رنگ برای ساخت رنگی که با رنگ اولیه کمی متفاوت است

آشفتگی ناگهانی یون‌سپهر

sudden ionospheric disturbance

واژه‌های مصوب فرهنگستان

آشفتگی در یون‌سپهر که چند دقیقه پس از وقوع شرارۀ خورشیدی ایجاد می‌شود

جست‌وجوی مشابه

سودنی

لغت‌نامه دهخدا

سودنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) آنچه لایق سائیدن باشد.

دست سودن

لغت‌نامه دهخدا

دست سودن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) دست زدن . لمس کردن : اجتساس ؛ دست بسودن . جت ؛ دست سودن گوسپند تا فربهی از لاغری آن معلوم شود. (از منتهی الارب ). برمجیدن . || در بیت ذیل محتمل است دست سودن به معنی تصافح باشد؟ (یادداشت مرحوم دهخدا). دست در دست انداختن :

دندان سودن

لغت‌نامه دهخدا

دندان سودن .[ دَ دَ ] (مص مرکب ) دندان ساییدن . دندان غرچه کردن .(یادداشت مؤلف ). اراقیت دندان بر او سود. (اسکندرنامه نسخه ٔ سعید نفیسی ). رجوع به دندان ساییدن شود.

پهلو سودن

لغت‌نامه دهخدا

پهلو سودن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) پهلو زدن . پهلو ساییدن . ادعای برابری کردن . مقابلی کردن .

پی سودن

لغت‌نامه دهخدا

پی سودن . [ پ َ / پ ِ دَ ] (مص مرکب ) لگدکوب کردن . پایمال کردن . || میل نمودن اراده کردن بطرفی . (آنندراج ). مشتاق بودن . رغبت کردن . آهنگ کردن بسوئی . قصد کردن بطرفی .