سپرزرنگلغتنامه دهخداسپرزرنگ . [ س ُ پ ُ رَ ] (ص مرکب ) هر چیز که برنگ سپرز باشد. (ناظم الاطباء). طلحه رنگیست میان تیرگی و سیاهی با اندک سپیدی . (یادداشت مؤلف ).
طحللغتنامه دهخداطحل . [ طَ ح َ ] (ع مص ) دردمند سپرز گردیدن . || کلان شدن سپرز، طُحل کذلک . || تباه شدن آب . بوی گرفتن از لای . || سپرزرنگ گردیدن . || بر سپرز کسی زدن . || پر کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).