سپرسازلغتنامه دهخداسپرساز. [ س ِ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه سپر سازد. آنکه سپر درست کند : هندوانند سپرساز از سیم لیک دارنده ٔ تیر خزرند. خاقانی .ندانم سپرساز خاقانیاکه نادانی اکسیر دانستن است .خاقانی .
سپرسازفرهنگ فارسی عمید۱. آنکه سپرهای اتومبیل را تعمیر میکند.۲. [قدیمی] کسی که سپر میسازد؛ سازندۀ سپر.
تراسلغتنامه دهخداتراس . [ ت َرْ را ] (ع ص ) سپرساز. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد). سپردوز. (مهذب الاسماء) || خداوند سپر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(المنجد) (اقرب الموارد). سپردار. (مهذب الاسماء).
نادانیلغتنامه دهخدانادانی . (حامص مرکب ) (از: نادان + ی (حاصل مصدر، اسم معنی ). جهل . ضد دانائی . (حاشیه ٔ ص 2092 برهان چ معین ). جهل . بی علمی . بی اطلاعی . بی وقوفی . بی شعوری . بی عقلی . بی هوشی .دیوانگی . حماقت . (ناظم الاطباء). سفاه . (دهار). خُرقه . خُرق