شرندهلغتنامه دهخداشرنده . [ ش ِ رِ دَ / دِ ] (ص ) در تداول عامه سخت لخت لخت و پاره پاره . (از یادداشت مؤلف ). به معنی ژولیده و پاره پاره و بدسرووضع و شلخته و بی بندوبار، تقریباً مرادف «شندره » است . (فرهنگ لغات عامیانه ).
سرگندهلغتنامه دهخداسرگنده . [ س َ گ ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ) کله گنده . کله بزرگ . آنکه دارای سری بزرگ باشد. || بمجاز، متمول . بانفوذ. در تداول عوام ، بسیار با شأن و اعتبار. (یادداشت مؤلف ).
متوزملغتنامه دهخدامتوزم . [ م ُ ت َ وَزْ زِ ] (ع ص ) نیک سپرنده به پای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). نیک به پای سپرنده . (ناظم الاطباء).
متوهزلغتنامه دهخدامتوهز. [ م ُت َ وَهَْ هَِ ] (ع ص ) سخت سپرنده زیر پای . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). سخت سپرنده زیر پای و پایمال کننده . (ناظم الاطباء). شدیدالوطء. (از اقرب الموارد).
کوه سپرلغتنامه دهخداکوه سپر. [ س ِ پ َ ] (نف مرکب ) کوه سپرنده . آنکه کوه را طی کند. (فرهنگ فارسی معین ).