سپندوزلغتنامه دهخداسپندوز. [ س ِ پ َ ] (اِ) بادریسه و کماج خیمه را گویند، و آن تخته ای باشد میان سوراخ که بر سرستون خیمه گذرانند. (برهان ) (آنندراج ) : ای سپندوز خیمه ٔ گردون ای سپندار خانه ٔ اسرار.ابوالمعالی رازی (از آنندراج ).
سپندوزفرهنگ فارسی عمید= کماج: ◻︎ ای سپندوز خیمهٴ گردون / ای سپندار خانهٴ اسرار (ابوالمعالی رازی: لغتنامه: سپندوز).
سندوسلغتنامه دهخداسندوس . [ س َ ] (اِ) پارچه ٔ نازک از پنبه و کتان : و بر ایشان جامه های پشمین و سندوس فکنده . (مجمل التواریخ و القصص ). سندس .
شندیزلغتنامه دهخداشندیز. [ ش َ ] (اِخ ) شاندز. شاندیز. رجوع به شاندز و شاندیز و تاریخ سیستان ص 347 شود.
سپندیاسلغتنامه دهخداسپندیاس . [ سْپ ُ / س ِ پ ُ ] (اِ) نوعی درخت از طایفه ٔ «آناکاردیاسه » که میوه ٔ آن خوراکیست و آن را «پوم د سیتر» مینامند و برای درست کردن مربا و یک قسم مشروب مورد استفاده است .