سپیدپالغتنامه دهخداسپیدپا. [ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) مبارک قدم و خجسته پی باشد بر خلاف سبزپا که نامبارک قدم راگویند. (برهان ) (انجمن آرا) (شرفنامه ) (آنندراج ).
سپیدپیلغتنامه دهخداسپیدپی . [ س َ / س ِ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) همان پی سفید است و سپیدپا. (آنندراج ). رجوع به سپیدپا و پی سفید شود.
بدیمنفرهنگ مترادف و متضادبدقدم، بدشگون، شوم، شومقدم، ناخجسته، نامبارک، نامیمون، نحس ≠ خوشیمن، سپیدپا، هماگون، مبارک، خجستهپی
سبزپالغتنامه دهخداسبزپا. [ س َ ] (ص مرکب ) شوم قدم . (انجمن آرا) (رشیدی ). مرد شوم قدم و نامبارک پی . (برهان ). بدقدم . مقابل سپیدپا. رجوع به سبزپای شود.
نقره پایلغتنامه دهخدانقره پای . [ ن ُ رَ / رِ ] (ص مرکب ) سپیدپا : گشته غدیر از ته بط نقره سای زو بط زرپای شده نقره پای .امیرخسرو (از آنندراج ).
پی سفیدفرهنگ فارسی عمید۱. سپیدپا.۲. خوشقدم؛ خجستهپی: ◻︎ شد کار سخت بر ما هرچند پیسفیدیم / ماندیم در کشاکش از شقکمانی خویش (مخلص کاشی: لغتنامه: پیسفید).