سیه فاملغتنامه دهخداسیه فام . [ ی َه ْ ] (ص مرکب ) سیاه فام . سیه رنگ : شنیدم که لقمان سیه فام بودنه تن پرور و نازک اندام بود. سعدی .رجوع به سیاه فام و سیاه شود.
اسادةلغتنامه دهخدااسادة. [ اِ دَ ] (ع مص ) فرزند مهتر زادن . (منتهی الارب ). مهتر زادن . (تاج المصادر بیهقی ). || فرزند سیاه فام آوردن . فرزند سیاه فام زادن . (منتهی الارب ). سیاه زائیدن .