سیبیالغتنامه دهخداسیبیا. (اِ) بلغت سریانی نوعی از ماهی باشد در ناحیه ٔ بیت المقدس و در بعضی از سواحل مغرب نیز هست . (برهان ) (آنندراج ). نوعی از ماهی و به عربی لسان البحر و به فارسی ماهی مرکب نامند و در بحر قلزم بسیار و شبیه بسرطان و ظاهرش صدفی و باطنش حجری است ... (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
سیبیافرهنگ فارسی عمیدنوعی ماهی دریایی شبیه خرچنگ که ظاهر بدنش صدفی است و داخل آن مادۀ سیاهرنگی وجود دارد که با آن میتوان نوشت و در طب برای درمان بیماری پوستی به کار میرود؛ ماهی مرکب.
سیبالغتنامه دهخداسیبا. (ترکی ، اِ) بترکی هر جایی که محاط از دیواراست . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به سیبه شود.
شبالغتنامه دهخداشبا. [ ش َ ] (اِخ ) نام وادیی است در «أیثل » که در اطراف مدینه باشد و در آن چشمه ای است و آن را خیف الشبا گویند و این خیف از آن ِ اولاد جعفربن ابیطالب باشد : تمرالسنون الخالیات و لاأری بصحن الشبا اطلالهن تریم .کثیر (از م
شبالغتنامه دهخداشبا. [ ش َ ] (ع اِ) (از: ش ب و) جامه ٔ غوک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جامه ٔ غوک و طحلب . (ناظم الاطباء). طحلب . (اقرب الموارد). بزغسمه .جل وزغ . || ج ِ شباة. رجوع به شباة شود.
شبالغتنامه دهخداشبا. [ ش َ ](اِخ ) نام جایی است در نزدیکی دریای قلزم که با سبامذکور است . (مزامیر 72:10) (از قاموس کتاب مقدس ).
لسان البحرلغتنامه دهخدالسان البحر. [ ل ِ نُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) سیپیاست . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به سیبیا و رجوع به آذاریقون و ارنب البحر شود. قناطة. استخوان سیبیا. خزفة سیبیا . استخوان سرطان بحری . سیپیاست . (فهرست مخزن الادویه ). زبدالبحر. کف ِ دریا.
حبرلغتنامه دهخداحبر. [ ح ِ ] (ع اِ) زگاب . سیاهی . دوده . دوده ٔ مرکب . مرکب . مداد. نقس . زگالاب . سیاهی دوات : بر پر الفی کشید نتوانست از بی قلمی و یا ز بی حبری . منوچهری .آنهمه حبر و قلم فانی شودو این حدیث بی عدد باقی بود.<