شطارتلغتنامه دهخداشطارت . [ ش َ رَ ] (ع مص ) در بدی و دزدی دوردرشدن . (مجمل اللغة). || شوخ و بی باک شدن .(فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) رندی . (یادداشت مؤلف ). شوخی . بی باکی . چالاکی . زرنگی . (فرهنگ فارسی معین ): این اضحوکه را در خدمت سلطان باز گفتند از مکیدت و شطارت شار تبسم کرد. (ترجمه ٔ
شطارتفرهنگ فارسی معین(شَ رَ) [ ع . شطارة ] 1 - (مص ل .) شوخ و بی باک شدن . 2 - (اِمص .) شوخی ، بی باکی ، چالاکی ، زرنگی . 3 - ترک موافقت مردمان به سبب خباثت و لئامت .