سیرانوشفرهنگ نامها(تلفظ: sirānuš) (سیر در پهلوی به معنی راضی و خشنود و انوش به معنای جاویدان) ، روی هم به معنی خوشنودی و رضایتمندی جاودان .
شرانگیزلغتنامه دهخداشرانگیز. [ ش َ اَ ] (نف مرکب ) غوغاء. مفتن . (یادداشت مؤلف ). فتنه انگیز و مفسد و مفتن . (ناظم الاطباء): متنزی ؛ شرانگیز. (منتهی الارب ) : شرانگیز هم بر سر شر رودچو کژدم که تا خانه کمتر رود.سعدی .
شیرنوشلغتنامه دهخداشیرنوش . (نف مرکب ) شیرنوشنده . که شیر مادر بخورد. شیرخوار : کودک اول چون بزاید شیرنوش مدتی خامش بود از جمله گوش .مولوی .
سرونازفرهنگ نامها(تلفظ: sarv nāz) سرو نورسته ، سروی که شاخههای آن به هر طرف مایل باشد ؛ (در موسیقی ایرانی) نام نوایی .
سریاناسلغتنامه دهخداسریاناس . [ س ُ ] (اِ) نوعی از پرندگان دریایی . زامر نیز خوانده شده . (دزی ج 1 ص 651).
سرنیشلغتنامه دهخداسرنیش . [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان احمدآباد بخش فریمان شهرستان مشهد. دارای 311 تن سکنه است . آب آن از قنات . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).