سیستنلغتنامه دهخداسیستن .[ ت َ ] (مص ) جستن . جست و خیز کردن . (برهان ) (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ). (از: «سیس » + «تن »، پسوند مصدری ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به سیس شود.
سگستنلغتنامه دهخداسگستن . [ س ِ گ ُ ت َ ] (مص ) گسستن . بریدن . قطع شدن : چونکه از امرودبن میوه سگست گشت اندر عهد و نذر خویش سست .مولوی .
شستنلغتنامه دهخداشستن . [ ش ِ / ش َ ت َ ] (مص ) نشستن و جلوس کردن .(ناظم الاطباء). مخفف نشستن . (آنندراج ) : ایستاده نماز راست مقیم شسته در ذکر حی دادگر است . (از المعجم ).هرگز نشود دامن زایر به در
شستنلغتنامه دهخداشستن . [ ش ُ ت َ ] (مص ) پاک کردن با آب و پاکیزه کردن و غسل دادن . رفع کثافت با آب نمودن . (ناظم الاطباء). شستشوی . مصدر دوم (اسم مصدر) غیر مستعمل آن شویش است . غسل . تغسیل . با آب و صابون یا اشنان و امثال آن شوخی چیزی زایل کردن ، شستن ماسه ، خاک آن را از آن با آب جدا کردن .
سیسلغتنامه دهخداسیس . (هزوارش ، اِ) اسب جلد و تند وتیز باشد. (برهان ) (جهانگیری ). قیاس کنید با «سیسو» (اسب ) در زبان اکدی و آشوری که در آرامی «سوسیا» شده و بصورت هزوارش وارد پهلوی گردیده . رجوع به سوسبار شود. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) : تنگ گردد چون دل عاشق