سیلکلغتنامه دهخداسیلک . [ ل َ / ل ُ ] (اِ) سیکک است که کرم گندم ضائعکن باشد. (برهان ) (آنندراج ). کرمک گندمخوار. (ناظم الاطباء). اسم فارسی سوس الحبوب است که قمل الطعام نامند. (فهرست مخزن الادویه ). || زردی در غله زار. (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع
لکای بیرنگbleached shellac, bone dry bleached shellacواژههای مصوب فرهنگستانمحصول بیرنگ حاصل از رنگبَری صمغ لکای نارنجی
سلقلغتنامه دهخداسلق . [ س ِ ل َ ] (ع اِ) آنچه از درخت فروریزد. || گیاه شبرق خشک . || شهد که در طول خانه ٔ مگس است . طرف راه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
سیلکهلغتنامه دهخداسیلکه . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهرویران بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. دارای 112 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و توتون است . شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span cla
سیلکهلغتنامه دهخداسیلکه . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهرویران بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. دارای 112 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و توتون است . شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span cla