سیلگاه

seylgāh

معنی

زمینی که سیل در آن جاری شود؛ سیل‌گیر؛ سیل‌خیز؛ سیلاب‌گیر؛ جای سیل؛ محل سیل.

مترادف

۱. سیلگیر
۲. مسیل

جست‌وجوی دقیق

سیلگاه

لغت‌نامه دهخدا

سیلگاه . [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) موضعی که سیل در آن واقع شود. (آنندراج ). محل سیل . (ناظم الاطباء). زمینی که سیل در آن جریان یابد. سیل گیر. (فرهنگ فارسی معین ). مسیل . معبر سیل . || کنایه از دنیا. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :

سیلگاه

فرهنگ فارسی عمید

زمینی که سیل در آن جاری شود؛ سیل‌گیر؛ سیل‌خیز؛ سیلاب‌گیر؛ جای سیل؛ محل سیل.

سیلگاه

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. سیلگیر ۲. مسیل

جست‌وجوی هم‌آوا

سلاءة

لغت‌نامه دهخدا

سلاءة. [ س ُل ْ لا ءَ ] (ع اِ) خار خرمابن . ج ، سلاء. یکی سُلاّء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).

سلاح

لغت‌نامه دهخدا

سلاح . [ س َل ْ لا ] (ع ص ) حیوانی که سرگین بسیار اندازد. (ناظم الاطباء).

سلاح

لغت‌نامه دهخدا

سلاح . [ س ِ ] (ع اِ) آلة که بدان جنگ کنند. (غیاث ). ساز جنگ . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 59) (دهار) (زمخشری ). آلت جنگ ، چون تیغ و خنجر و مانند آن ، اسلحه جمع آن است . (آنندراج ). آلتی که بدان جنگ کنند مانند شمشیر و قداره و نیزه وقمه

سلاح

لغت‌نامه دهخدا

سلاح . [ س ُ ] (ع اِ) سرگین و سرگین ستور. غایط. (ناظم الاطباء). سرگین ستور یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).

سلاحی

لغت‌نامه دهخدا

سلاحی . [ س ِ ] (ص نسبی ) سلاحدار. (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). سپاهی . (غیاث ). سلاحدار. ساز جنگ برخود برگرفته . سپاهی . (ناظم الاطباء) : بارگهت راست بهنگام بارمهر سلاحی و فلک پرده دار. امیرخسرو (از آنندراج ).بو

جست‌وجوی متن

سیلگیر

فرهنگ مترادف و متضاد

سیلابگیر، سیلزار، سیلگاه، مسیل

سیلگه

لغت‌نامه دهخدا

سیلگه . [ س َ / س ِ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) سیلگاه : وز آن سیلگه وآن خطر ساختن طلسمی بدان گونه پرداختن . نظامی .رجوع به سیلگاه شود.

آبکند

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. سیلگاه، مسیل ۲. گودال، گود، مغاک ۳. آبگیر، تالاب، غدیر

غبیب

لغت‌نامه دهخدا

غبیب . [ غ َ ] (ع اِ) سیلگاه کوچک و تنگ که در کوه یا در زمین ایجاد شود. || (ص ) گوشت شب مانده . (اقرب الموارد).

امتطاح

لغت‌نامه دهخدا

امتطاح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بلند و بسیار گردیدن آب رودبار. (ناظم الاطباء). بسیار و بلند شدن آب سیلگاه . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).

درپیوند

بیشتر بدانید

سیلگاه

seylgāh

معنی

مترادف

جست‌وجوی دقیق

سیلگاه

لغت‌نامه دهخدا

سیلگاه

فرهنگ فارسی عمید

سیلگاه

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی هم‌آوا

سلاءة

لغت‌نامه دهخدا

سلاح

لغت‌نامه دهخدا

سلاح

لغت‌نامه دهخدا

سلاح

لغت‌نامه دهخدا

سلاحی

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی متن

سیلگیر

فرهنگ مترادف و متضاد

سیلگه

لغت‌نامه دهخدا

آبکند

فرهنگ مترادف و متضاد

غبیب

لغت‌نامه دهخدا

امتطاح

لغت‌نامه دهخدا