شاخچهلغتنامه دهخداشاخچه . [ چ َ / چ ِ] (اِ مصغر) شاخک . مصغر شاخ . شاخ کوچک . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). شعبه .
شاخچهفرهنگ فارسی عمید۱. شاخ کوچک؛ شاخک.۲. تهمت؛ افترا.⟨ شاخچه بستن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] تهمت بستن؛ افترا و تهمت زدن.
شاخه شاخه کردنلغتنامه دهخداشاخه شاخه کردن . [ خ َ / خ ِخ َ / خ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به شاخه ها منقسم کردن .
شاخچه بندلغتنامه دهخداشاخچه بند. [ چ َ / چ ِب َ ] (نف مرکب ) تهمت بند. (فرهنگ نظام ) : تنها نه بمستی نگهش فتنه پسند است از هر نگهی نرگس او شاخچه بند است .میرالهی همدانی (از فرهنگ نظام و آنندراج ).
شاخچه بستنلغتنامه دهخداشاخچه بستن . [ چ َ / چ ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تهمت و افترا. (آنندراج ). کنایه از تهمت بستن . (فرهنگ نظام ) : هزار شاخچه بر خویش بسته ام طالب اگر بغیر در افتم ببین چها بندم .طالب آملی (از آ
شاخچه بندیلغتنامه دهخداشاخچه بندی . [ چ َ / چ ِ ب َ ] (حامص مرکب ) پیوند کردن درخت . (غیاث اللغات ). || کنایه از تهمت و بهتان . (برهان ). تهمت سازی . (غیاث ) : غنچه دهنان بیهده خندی نکنندسنبل رقمان مشق نوندی نکنندبا غیر بسیر باغ
درخاللغتنامه دهخدادرخال . [ دَ ] (اِ) شاخچه . شاخه ٔ کوچک . || درخت جوان . (ناظم الاطباء). فگنده و نونهال . (آنندراج ).
شاخکلغتنامه دهخداشاخک . [ خ َ ] (اِمصغر) شاخ خرد. شاخچه . شعبه . || اکلیل الملک را گویند. (شعوری ) (آنندراج ). دارویی که ناخنک و بتازی اکلیل الملک گویند. (ناظم الاطباء).
قلمچهلغتنامه دهخداقلمچه . [ ق َ ل َ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) شاخچه ٔ درخت که در زمین می نشانند. (آنندراج ) : بهار خامه ٔ من سبز کرد عالم راقلمچه ٔ چمن روزگار کلک من است . مفید بلخی (از آنندراج ).و رجو
نخیرلغتنامه دهخدانخیر. [ ن َ ] (ص ) مردم فرومایه و کمینه . || (اِ) کمین ، چه نخیرگاه به معنی کمین گاه باشد. (برهان قاطع). نخیز. || تخمدان ، و آن زمینی باشد که شاخچه ٔ درخت را در آن فروبرند و تخم گل در آن پاشند تا سبز شود و از آنجا به جای دیگر نقل کنند. (برهان قاطع). مصحف نخیز است . (حاشیه ٔ ب
کامل عیارلغتنامه دهخداکامل عیار. [ م ِ ع ِ ] (ص مرکب ) زر ده دهی . (فرهنگ نظام ).- نقره ٔ کامل عیار ؛ نقره ٔ خالص . مؤلف تذکرةالملوک آرد: نقره ٔ کامل عیار آن است که از سطح قرص نقره بعد از برآمدن از کوره ٔ قال شاخچه ها به شکل حباب سر میزند، و به همین جهت نقره ٔ خالص را
شاخچه بندلغتنامه دهخداشاخچه بند. [ چ َ / چ ِب َ ] (نف مرکب ) تهمت بند. (فرهنگ نظام ) : تنها نه بمستی نگهش فتنه پسند است از هر نگهی نرگس او شاخچه بند است .میرالهی همدانی (از فرهنگ نظام و آنندراج ).
شاخچه بستنلغتنامه دهخداشاخچه بستن . [ چ َ / چ ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تهمت و افترا. (آنندراج ). کنایه از تهمت بستن . (فرهنگ نظام ) : هزار شاخچه بر خویش بسته ام طالب اگر بغیر در افتم ببین چها بندم .طالب آملی (از آ
شاخچه بندیلغتنامه دهخداشاخچه بندی . [ چ َ / چ ِ ب َ ] (حامص مرکب ) پیوند کردن درخت . (غیاث اللغات ). || کنایه از تهمت و بهتان . (برهان ). تهمت سازی . (غیاث ) : غنچه دهنان بیهده خندی نکنندسنبل رقمان مشق نوندی نکنندبا غیر بسیر باغ