ترجمه مقاله

شادخوار

šādxār

۱. شادی‌خوار؛ شادمان؛ خوشحال: ◻︎ باده‌شناس مایهٴ شادی و خرّمی / بی باده هیچ جان نشد از مایه شادخوار (مسعودسعد: ۵۴۲)، ◻︎ تو شادی کن ار شادخواران شدند / تو با تاجی ار تاج‌داران شدند (نظامی۵: ۹۱۰).
۲. خوش‌گذران: ◻︎ به پیری و به خواری بازگردد / به آخر هر جوان و شاد‌خواری (ناصرخسرو: ۵۰۲).
۳. شراب‌خوار.

۱. خوشگذران، عیاش
۲. بادهگسار، مینوش، نوشخوار،
۳. آوازهخوان، مطرب

ترجمه مقاله