شاردلغتنامه دهخداشارد. [ رَ ] (اِخ ) شارذ. نام بتخانه ای است در کشمیر. رجوع به تحقیق ماللهند ص 56 و 57 شود.
شاردلغتنامه دهخداشارد. [ رِ ] (ع ص ) مجازاً به معنی پریشان . (غیاث اللغات ). سرگردان . یاوه . گریخته . (یادداشت مؤلف ).
شاردلغتنامه دهخداشارد. [ رِ ](ع ص ) استر رمنده . (دهار). رمنده . (منتهی الارب ). رموک . گریزنده . نفور. چموش . شموس . جموح . (منتهی الارب ).فرار. هارب . ج ، شَرَد. (اقرب الموارد) : عصمت یا نار کونی باردالاتکون النار حراً شاردا.(مثنوی ).</p
شارت و شورتلغتنامه دهخداشارت و شورت . [ ت ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) اشتلم . لاف و گزاف . هارت و هورت . دعاوی باطل . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به شات و شوت شود.
شارت و شورت کردنلغتنامه دهخداشارت و شورت کردن . [ ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) داد و فریاد راه انداختن . اشتلم و هارت و هورت کردن . لاف زدن . رجوع به شات و شوت کردن شود.
شاردینلغتنامه دهخداشاردین . [ ] (اِخ ) قریه ای است در سه فرسنگ و نیمی شمال رام هرمز. (فارسنامه ٔ ناصری ).
شاردنلغتنامه دهخداشاردن . [ دَ ] (اِخ ) ژان . سیاح فرانسوی که به سال 1643 م . در شهر پاریس متولد و به سال 1713 م . در شهر لندن وفات یافت . در فاصله ٔ سالهای 1664 - 1
شاردنلغتنامه دهخداشاردن . [ دَ ] (اِخ ) ژان باتیست سیمئون . نقاش فرانسوی متولد در شهر پاریس (1779 - 1699) از نخستین نقاشان قرن 18فرانسه بشمار است . از وی آثاری از نوع طبیعت بیجان ، صورت سازی ،
شاردهلغتنامه دهخداشارده . [ دَ ] (اِخ ) نام جزیره ای است از جزایر دریای روم .(فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع). نام جزیره ای به بحرالروم در انتهای شرقی دریای اسپانیا نزدیک جزیره یابسته . (یادداشت مؤلف ). جزیره ای از مجمع الجزایر بالئار دارای 2250 تن سکنه .
شاردةلغتنامه دهخداشاردة. [ رِ دَ ] (ع ص ) تأنیث شارد، رمنده . رموک . حوشی . وحشیه . ج ، شوارد. رجوع به شارد شود. || سائره : قافیه ٔ شاردة، بمعنی قصیده ٔ سائره در بلاد ومراد از قافیه در اینجا قصیده است باعتبار تسمیه ٔ کل بنام جزء. ج ، شوارد و شُرَّد. (اقرب الموارد). || نادر و غریب : شوارداللغة
شرودلغتنامه دهخداشرود. [ ش َ ] (ع ص )شارد. (اقرب الموارد). رمنده . ج ، شُرُد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رمنده . (منتهی الارب ). شارد. رمنده . رموک . (یادداشت مؤلف ). || قافیة شرود؛ ای سائرة فی البلاد. (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
طرملغتنامه دهخداطرم . [ طِ / طَ ] (اِخ ) ابن بری گفته است موضعی است . ابن مأنوس گوید : طرقت فُطَیْمَةُارحل السفربالطرم بات خیالها یسری .صاحب اللسان گوید: به خط شیخ رضی الدین شاطبی حاشیه ای دیدم که نوشته بود: طرم بفتح شهر
شاردینلغتنامه دهخداشاردین . [ ] (اِخ ) قریه ای است در سه فرسنگ و نیمی شمال رام هرمز. (فارسنامه ٔ ناصری ).
شاردنلغتنامه دهخداشاردن . [ دَ ] (اِخ ) ژان . سیاح فرانسوی که به سال 1643 م . در شهر پاریس متولد و به سال 1713 م . در شهر لندن وفات یافت . در فاصله ٔ سالهای 1664 - 1
شاردنلغتنامه دهخداشاردن . [ دَ ] (اِخ ) ژان باتیست سیمئون . نقاش فرانسوی متولد در شهر پاریس (1779 - 1699) از نخستین نقاشان قرن 18فرانسه بشمار است . از وی آثاری از نوع طبیعت بیجان ، صورت سازی ،
شاردهلغتنامه دهخداشارده . [ دَ ] (اِخ ) نام جزیره ای است از جزایر دریای روم .(فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع). نام جزیره ای به بحرالروم در انتهای شرقی دریای اسپانیا نزدیک جزیره یابسته . (یادداشت مؤلف ). جزیره ای از مجمع الجزایر بالئار دارای 2250 تن سکنه .
شاردةلغتنامه دهخداشاردة. [ رِ دَ ] (ع ص ) تأنیث شارد، رمنده . رموک . حوشی . وحشیه . ج ، شوارد. رجوع به شارد شود. || سائره : قافیه ٔ شاردة، بمعنی قصیده ٔ سائره در بلاد ومراد از قافیه در اینجا قصیده است باعتبار تسمیه ٔ کل بنام جزء. ج ، شوارد و شُرَّد. (اقرب الموارد). || نادر و غریب : شوارداللغة
دارالاشاردلغتنامه دهخدادارالاشارد. [ رُل ْ اِ ] (اِخ ) شهر اردبیل را گفته اند. (تذکره ٔ میخانه ص 556).
اشاردلغتنامه دهخدااشارد. [ اِ ] (اِخ ) یکی از مورخین انگلستان . مولد وی سنه ٔ 1671 م . و وفات بسال 1730 م . او تاریخ مکمل انگلستان را نوشته و بعض آثار دیگر از وی بیادگار مانده است .
اشاردلغتنامه دهخدااشارد.[ اِ ] (اِخ ) یکی از قدمای علمای فرانسه . مولد وی بسال 1644 م . در روئن و وفات بسال 1724 م . در پاریس . بعض آثار او موجود است .