شارت و شورتلغتنامه دهخداشارت و شورت . [ ت ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) اشتلم . لاف و گزاف . هارت و هورت . دعاوی باطل . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به شات و شوت شود.
شارت و شورت کردنلغتنامه دهخداشارت و شورت کردن . [ ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) داد و فریاد راه انداختن . اشتلم و هارت و هورت کردن . لاف زدن . رجوع به شات و شوت کردن شود.
شاردلغتنامه دهخداشارد. [ رَ ] (اِخ ) شارذ. نام بتخانه ای است در کشمیر. رجوع به تحقیق ماللهند ص 56 و 57 شود.
شاردلغتنامه دهخداشارد. [ رِ ] (ع ص ) مجازاً به معنی پریشان . (غیاث اللغات ). سرگردان . یاوه . گریخته . (یادداشت مؤلف ).
شاردلغتنامه دهخداشارد. [ رِ ](ع ص ) استر رمنده . (دهار). رمنده . (منتهی الارب ). رموک . گریزنده . نفور. چموش . شموس . جموح . (منتهی الارب ).فرار. هارب . ج ، شَرَد. (اقرب الموارد) : عصمت یا نار کونی باردالاتکون النار حراً شاردا.(مثنوی ).</p
دارالاشاردلغتنامه دهخدادارالاشارد. [ رُل ْ اِ ] (اِخ ) شهر اردبیل را گفته اند. (تذکره ٔ میخانه ص 556).
شاردلغتنامه دهخداشارد. [ رَ ] (اِخ ) شارذ. نام بتخانه ای است در کشمیر. رجوع به تحقیق ماللهند ص 56 و 57 شود.
شاردلغتنامه دهخداشارد. [ رِ ] (ع ص ) مجازاً به معنی پریشان . (غیاث اللغات ). سرگردان . یاوه . گریخته . (یادداشت مؤلف ).
شاردلغتنامه دهخداشارد. [ رِ ](ع ص ) استر رمنده . (دهار). رمنده . (منتهی الارب ). رموک . گریزنده . نفور. چموش . شموس . جموح . (منتهی الارب ).فرار. هارب . ج ، شَرَد. (اقرب الموارد) : عصمت یا نار کونی باردالاتکون النار حراً شاردا.(مثنوی ).</p
اشاردلغتنامه دهخدااشارد. [ اِ ] (اِخ ) یکی از مورخین انگلستان . مولد وی سنه ٔ 1671 م . و وفات بسال 1730 م . او تاریخ مکمل انگلستان را نوشته و بعض آثار دیگر از وی بیادگار مانده است .