شاغولهلغتنامه دهخداشاغوله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) شمله ٔ دستار باشد. (فرهنگ جهانگیری ). بر وزن و معنی شاشوله است که عِلاقه و شمله ٔ دستار باشد. (برهان قاطع). طره ٔ دستارکه از عمامه بیاویزند. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). شمله و عِلاقه ٔ دستار. (ناظم الاطباء) <sp
شاغولهفرهنگ فارسی عمیدطره و ریشۀ دستار؛ منگوله: ◻︎ شاغولهٴ دستار تو اینجا نخرند / دستار نگهدار و برو بر سر پیچ (ابنیمین: ۶۵۲).
شملهلغتنامه دهخداشمله . [ ش َ ل َ / ل ِ ] (اِ) شالی که بر دوش اندازند و یا بر سر مانند دستار پیچند. (از برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از انجمن آرا) : اوصاف شمله بر علم زر نوشته اندالقاب بندقی به سراسر نوشته اند. <p cla
غلغتنامه دهخداغ . (حرف ) حرف بیست و دوم است از حروف الفبای فارسی و حرف نوزدهم از الفبای عربی و آخرین از حروف ابجد و در حساب جُمَّل آن را به هزار دارند و نام آن غین است ، و غین معجمه و غین منقوطه نیز گویند. و آن از حروف مستعلیة و حلق و مجهورة و مصمته و مائیة و قمریة، ونیز از حروف روادف است