شاهوارلغتنامه دهخداشاهوار. (ص مرکب ) (مرکب از: شاه + وار، پسوند نسبت و اتصاف و لیاقت ) چون شاه . || هر چیز لایق شاه . (فرهنگ نظام ).هر چیز خوب و نفیس و اعلا که لایق پادشاهان باشد از جواهر و اسباب خانه و مانند آنها. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (از سروری ). بر هر چیز مرغوب
شهوارلغتنامه دهخداشهوار. [ ش َهَْ ] (اِخ ) دهی است دو فرسخ و نیم میانه ٔ جنوب و مغرب به میناب بفارس . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
شهوارلغتنامه دهخداشهوار. [ ش َهَْ ] (ص مرکب ) مخفف شاهوار. هر چیز که لایق وسزاوار پادشاهان باشد. (برهان ) (غیاث ) : به دیباها و زیورهای شهوارز تخت و طبل بزازان و عطار. (ویس و رامین ).در آنجا تختها بنهاده بسیاربر آن بر جامه های خ
شهوارفرهنگ فارسی عمید۱. هرچیز خوب و گرانمایه.۲. ویژگی آنچه درخور و لایق شاه باشد.۳. (قید) با حالت شاهانه.
شاهوارقلغتنامه دهخداشاهوارق . [ رُ ] (اِخ ) دهی ازدهستان تفرش بخش طرخوران شهرستان اراک . دارای 400 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، بنشن ، پنبه ، انگور و صیفی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
شاهولغتنامه دهخداشاهو. (ص مرکب ) مروارید شاهوار نفیس اعلا. (ناظم الاطباء). اما ظاهراً کلمه ابتر شده ٔ شاهوار است .
شاهوالغتنامه دهخداشاهوا. (ص مرکب ) بمعنی شاهوار. نفیس و گرانمایه . (از ناظم الاطباء). اما ظاهراً کلمه مرخم شاهوار است .
شاهوارقلغتنامه دهخداشاهوارق . [ رُ ] (اِخ ) دهی ازدهستان تفرش بخش طرخوران شهرستان اراک . دارای 400 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، بنشن ، پنبه ، انگور و صیفی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).