سیاه بازلغتنامه دهخداسیاه باز. (اِخ ) دهی است از دهستان اواوغلی بخش حومه ٔ شهرستان خوی . دارای 1235 تن سکنه . آب آن از رود قطور و زارعان . محصول آنجا غلات ، کرچک ، انگور و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
شاه باشلغتنامه دهخداشاه باش . (اِ مرکب ) شاباش در تداول عامه . سکه یا نقل که بر سر داماد و عروس نثار کنند. (از یادداشت مؤلف ). رجوع به باش شود.
شاه بازفرهنگ فارسی عمیدنوعی پرندۀ شکاری از تیرۀ باز با منقار و چنگالهای قوی و پرهای زرد، خرمایی، یا سفید که آن را برای شکار کردن پرندگان تربیت میکنند؛ باز سفید و بزرگ.
شاه باش کردنلغتنامه دهخداشاه باش کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نثار کردن سکه یا نقل بر سر داماد و عروس . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به شاباش کردن شود.
شاه باش گفتنلغتنامه دهخداشاه باش گفتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) شاباش گفتن . زنده باش گفتن . رجوع به شاباش گفتن شود.