شب خوشلغتنامه دهخداشب خوش . [ ش َ خوَش ْ / خُش ْ ] (صوت مرکب ، اِ مرکب )کلمه ای باشد که در وقت وداع کردن گویند خصوصاً در شب . (از برهان ). کنایه از وداع باشد در شب . (از انجمن آرا). این کلمه را وقت شب در هنگام آمدن و رفتن به یکدیگر گویند. (از آنندراج ). کلمه ٔ
چهارـ شیبنورد،4ـ شیبنورد4X racerواژههای مصوب فرهنگستانورزشکـاری که در چهارـ شیبنوردی شرکت میکند
سیبلغتنامه دهخداسیب . (اِ) پهلوی «سپ » ، اورامانی «سوو» ، گیلکی «سب » ، طبری «سه »، مازندرانی کنونی «سیف و سف » ، خوانساری «سو» . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). میوه ای است معروف و آنرا به عربی تفاح خوانند. (برهان ) (از آنندراج ). تفاح . (منتهی الارب ) : نه غلیو
خرم خفتارلغتنامه دهخداخرم خفتار. [ خ ُرْ رَ خ ُ ] (صوت مرکب ) شب خوش . (یادداشت بخط مؤلف ): و کان بهرام جوزاذاقال : «خرم خفتار» قام سماره . (کتاب التاج منسوب به جاحظ چ زکی پاشا ص 118).
شب بخیرلغتنامه دهخداشب بخیر. [ ش َ ب ِ خ َ / خ ِ ] (صوت مرکب ، اِ مرکب ) کلمه ٔ دعا که در شب گویند. شب خوش . مانند روزبخیر که در روز گویند. (ناظم الاطباء). بجای مساکم اﷲ بالخیر که تداول طلاب است . || شب ششم زاهو. (ناظم الاطباء).
روحةلغتنامه دهخداروحة. [ رَ وَ ح َ ] (ع ص ) لیلة روحة؛ شب خوش . بصورت ترکیب اضافی و گاهی ترکیب وصفی استعمال میشود. (از منتهی الارب ). || سرور که بحصول یقین حاصل شود. (منتهی الارب ). اسم مرت از رَوح . واحده ٔ رَوح . آسایش . و فرح و سرور. ج ، روحات . (از اقرب الموارد).
شبلغتنامه دهخداشب . [ ش َب ب ] (ع اِ) نوعی از زاج باشد و آن را زاج بلور خوانند و گویند که آن از کوه فروچکد و مانند یخ بفسرد و بهترین وی آن است که از جانب یمن آورند و گویند که به این معنی عربی است . (از برهان قاطع). نوعی از زاگ . (آنندراج ) (منتهی الارب ). زاج . نوشادر. (ناظم الاطباء). او را
شبلغتنامه دهخداشب . [ ش ُب ب ] (اِخ ) نام موضعی است دریمن . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (ناظم الاطباء).
شبلغتنامه دهخداشب . [ش َب ب ] (ع مص ) زیاده کردن حسن و جمال زن را سراندازاو چه سفیدی چهره در برابر سیاهی موی یا سرانداز وی را زیباتر کند. (از متن اللغة) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || افروخته کردن لون . (مصادراللغه ٔ زوزنی ص 94). || بهیجان در آوردن . ت
دختران شبلغتنامه دهخدادختران شب . [ دُ ت َ ن ِ ش َ ] (اِخ ) هسپریدس در اساطیر یونان نام چندتن از پریان که بکمک اژدهای موسوم به لادون از درخت سیبی که گایا آنرا در موقع عروسی هرا با زئوس به هرا هدیه داده بود و میوه ٔ زرین میداد نگهبانی میکردند. در باب نسب و مسکن آنها روایات مختلف است بروایتی اطلس و
تاریک شبلغتنامه دهخداتاریک شب . [ ش َ ] (اِ مرکب ) شب تاریک . شب های محاق : صدرجهان ، جهان همه تاریک شب شده ست ازبهر ما سپیده ٔ صادق همی دمی . رودکی .بگوش من آید بتاریک شب که بگشاید از رنج یک تن دو لب .فردوسی