شباشبلغتنامه دهخداشباشب . [ ش َ ش َ ] (ق مرکب ) شبانه . در شب . (فرهنگ فارسی معین ). تا روز نشده . در همان شب . (یادداشت مؤلف ): از آنجا لشکر را به دو قسمت نموده شباشب بسمت قلعه فرستاد. (یادداشت مؤلف ). || همه ٔ شب . (فرهنگ فارسی معین ).
سباسبلغتنامه دهخداسباسب . [ س َ س ِ ] (اِخ ) عیدی است ترسایان را. (مهذب الاسماء). روز عید جاهلیت که یوم السباسب گویند. (آنندراج ). ایام سعانین : یحیون بالریحان یوم السباسب . (نابغه ). (از اقرب الموارد). و در سعانین آرد:سعانین عیدی است نصاری را یک هفته پیش از فصح و مشهور
سبسبلغتنامه دهخداسبسب . [ س َ س َ ] (ع ص ، اِ) بیابان و زمین برابر و دور. (منتهی الارب ). مفازه و زمین مستوی و دور. (از اقرب الموارد): بلد سبسب ؛ شهر دور و دراز. (منتهی الارب ). ج ، سَباسِب : چون صرصر و نکبا در سبسب و بیدا رفتن ساخت . (سندبادنامه ص <span class="hl" dir
روارولغتنامه دهخداروارو. [ رَ رَ / رُو / رُ رُو ] (اِمص مرکب ) کثرت آمد و شد خلق . (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). آمد و شد خلق در شادی یا شیون . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).بسیاری آمد و رفت مردم . (ناظم الاطباء) <span class="
صبالغتنامه دهخداصبا. [ ص َ ] (ع اِ) باد برین که جای وزیدن آن از مطلع ثریا تا بنات نعش است و آن را قبول هم نامند خلاف دبور. (منتهی الارب ). بادی است که از مابین مشرق و شمال وزد و باد برین هم همین است . (برهان قاطع ذیل بادصبا). باد مشرق . (مهذب الاسماء). باد پیش . در کشاف اصطلاحات الفنون آرد: